محمد اون شب رفت وچندساعت بعد برگشت باباش بهتر شده بود ..ولی محمد همش نگران بود اون شب بالاخره صب شد ومنم رفتم خونه آبجیم و محمد رفت خونشون ...خونه آبجیم به خونه محمد اینا نزدیک بود..گوشیم زنگ خورد دیدم محمد داره گریه میکنه باباش فوت شده بود و محمد هم میگفت یتیم شدم بابام رفت و..منم فقط میگفتم آروم باش البته یواش یواش گریه میکردم پشت گوشی میخواستم اونو آروم کنم ..بعد از گریه کردناش قطع کرد گوشی رو ساعت ۴واینا بود اومد خونه آبجیم ..خیلی به هم ریخته بود انگار اندازه چند سال شکسته شده بودگفتم بیا بشین برات یه چایی چیزی بیارم اومد نشست تو حال من و آبجیم هم تو آشپزخونه اصلا نمیدونم چرا یهو باآبجیم به هم نگاه کردیم و از ته دل خندمون گرفت باورتون نمیشه خیلی خیییییلی به شدت خندمون گرفت دست خودمون نبود نمیدونم چرا به اون شدت الکی الکی از خنده زار میزدیم خدا خودش مارو ببخشه واقعا دست خودمون نبود شیر آب باز کردم سرمو گرفتم زیرش آبجیم هم سرش رو کرد تو یه سطل بزرگ تو همون آشپزخونه...و بعد از چند دقیقه آروم شدیم و نمیدونم محمد متوجه شد یانه ولی به قول آبجیم شاید فک کرده داریم گریه میکنیم و اون روزا گذشت ...بابای محمد اواخر تیر ماه ۸۷فوت کرد
اینو جا انداختم (سال آخر دبیرستان بودم یه روزبامحمد قرار داشتم گفت ک بریم خونه آبجیش و منم رفتم کسی نبود یادمه رفتیم طبقه بالای خونشون محمد طبق معمول عرق خورده بود و به من گفت میخوام ...اون کارو بکنم ومنم گفتم ن نمیشه از اون اصرار از ما نه گفتن...که بالاخره کارش رو کرد و دیگه باهم رابطه داشتیم هر چند وقتی البته من استرس داشتم همیشه )وچند ماه بعدش من دیدم پریود نمیشم  گفتم لابد هورمونام به هم ریخته و دیدم ن صبحا کلا حالت تهوع میاد سراغم و نمیتونم درست غذابخورم ..ترسیدم بامحمد هماهنگ کردم گفت برو دکتر زنان رفتم و آزمایش برام نوشت جوابش مثبت شد ای داااد ...ب محمد گفتم اونم خیلی ترسیده بود ونمیدونست چیکارکنه که به دوستش بهرام گفت اونم یه دوست داشت سنش بالا بود وکلا از قدیم باهاشون رفت و آمد خانوادگی داشته بهش میگفتن عمو ...خب به عمو گفتن چند روز بعد صبح زود رفتیم خونه بهرام اینا و عمو اومدوسوزن به من زدو من اونجا زمین و زمان ودندون میگرفتم یه پام تو دستشویی بود یه پام دمه در دستشویی...بهرام ب  خواهرش زنگ زد وگفت اونم فهمید وای داشت دیرم میشد و هنوز هیچ خبری نبود خواهر بهرام زنگ زد وگفت فلان جوشونده براش درست کنید درست کردن دادن من و منم افتادم رو خونریزی وتمام شد😔😔خدایامارو ببخش😔😔