مادر من خیلی تنهاست.کلی داغ خواهر و برادر دیده.اخیرا هم که بهترین برادرش رو از دست داد.یه دونه بچه هم بیشتر نداره.اونوقت مادرشوهرم هفت تا بچه داره و برادر و خواهراش در قید حیاتن.کلی حال می کنه و دور و برش همیشه شلوغه.
واقعا حالم از این تقدیر بهم می خوره برای بعضی ها دلخوشی و برای بعضی ها هم تماشا
ناخوداگاه وقتی مقایسه می کنم اعصابم خرد می شه
چه مقایسه مسخره ای
مسخره
مگه خوشیو خوشبخت بودن به ایناست؟
وا .. خب مادر شما یبار زایمان کرد و زحمت ی بچه رو کشید اما مادرشوهرتون زحمت ۷ تا بچه
مرگ و زندگی هم دست خداست
دیگه مقایسه اینجوری ندیده بودم
ببخشید ولی کارت اشتباست ....
ببخشید ولی خیلی مقایسه ی نابجاییه!الان دور از جون خواهر برادرای مادرشوهرت بمیرن خوب میشه؟چ حرفیه آخه!شادی و خوشی ب تعداد خواهر برادرا و بچه ها نیست
حسودی میکنی؟
عنوانت چرا حسودی با مادرشوهره
منم بابا ندارم پدر شوهرمو که میبینم یاد بابام میفتم اعصابم خرد میشه
وا اونم مشکلات دیگه ای داره...
خب مادرشوهر ت ک پز نداده اونم بنده خداست داره زندگیشو میکنه خدا ب مادرت صبر و سلامتی بده .منو ببینی چ میگی زندگی اولمو خواهرم خراب کرد یواشکی شک داشتم بهش کمی.ایندفعه دوروز بعد عقدم چنبار آبرومو جلو شوهرم برد شوهرمم دل چرکین شده باهاش دعوا کردم بهم گفته بدبخت بی بچه سقطی😢خودشم سقط کرده گفت عوضش س تا دارم منم واکذارش کردم بخدا خودش جوابشو بده
چه ربطی داره بیچاره مادرشوهر قراره از دست همچین عروسی چی بکشه😕
