لطفا سرزنشم نکنید همدردی میخام طولانیه ولی لطفا بخونید
دلم داره میترکه
خیلی دلشکستم خیلی...😔داغونم از دست شوهرم دگ تحملم تموم شده
۳ ساله زندگیم جهنمه شوهرم رفیق باز صبح تا شب کافه گاهی میره کار میکنه هرچقد در میاره خرج مشروب و تیپ و دک پوز خودشه اوایل ک نامزد بودیم خیلی خداپرست بود خوشم میومد عاشقش بودم مرتب کار میکرد خرجی میداد خوشحال بودم
ازدواج ک کردم طبقه بالاشون برام اشپزخونه ندادن دیدم اشپزخونشون داغونه ب اون بهونه خورد خوراکمو باهم کردن دل خوشی از طرز زندگیشون و مادرشوهرم اینا ندارم بچه اولم رو خرجشو پدرشوهرم میده شوهرم ن اجاره میده ن خورد خوراک بچم هیچ کمبودی نداره ولی الان باز ناخواسته ب اصرار و زور شوهرم حامله شدم ب شرط مستقل شدن و مرتب کار کردن راضی ب نگه داشتنش کرد
ولی دگ مخم نمیکشه خیلی خسته شدم خیلی مشکلات دارم....تا اینک پریروز منو برد مغازه بخاطر حاملگیم ی بافت ۱۸۰ تومنی خاستم گفتم بده پولشو میگه ندارم منم چون هیجی برام نمیخره خرجی هم نمیده تا اومدم خونه با خاک یکسانش کردم
فرداشم ب بهونه خونه زن عموم رفتن از خونه زدم بیرون با بچم دیروط اومدم خونمون همه ماجرای ۳ سال رو ب پدر مادرم گفتم منو مقصر دونستن ک چرا نگفتی و تحمل کردی ما چطور بزرگت کردیم چقد خار شدی و هممون ناراحت نمیدونم دگ چی میشه زندگیم