ب بهونه رفتن ب خونه زن عموم توراه اومدم خونمون ب شوهرمم نگفتم اخه خودش تو دعوای دیشب گف ان شالله بمیری اونیک نمیبینم تو باشی گفتم اوکی
میخام انقد بمونم تا تصمیم قطعی بگیره حتی اگ اومد بچمم برد اشکال نداره بزا سختی بکشه هم خودش هم ننش نگه دارن
۳ سال شد تحمل کردم هم رفیق بازه از صبح ک میره ۱۲ شب یا ۳ شب میاد خرجی منو نمیده دیشب هم منو برد مغازه ی بافت ۱۸۰ تومنی خوشم اومد گف پول ندارم اومدم خونه هرچی از دهنم اومد گفتم
ن پول اجاره میده ن خوردخوراک همه چی ب عهده باباشه میخام اگ اومد دنبالم گفتم یا رفیقات یا خانوادت
تا مستقل نشده هم نرم بی عرضه بدبخت خستم کرده