صب بخاطر رفتار مادرشوهرم نتونستیم ناشتا بخوریم منو شوهرم ینی قایم میکنه ک ما نخوریم مام چیزی نبود دوتا چای خوردیم پاشدیم باردارم اخرای ماه پنجمم ضعف شدید داشتم گفتم عب نداره (هنوز مستقل نتونستیم بشیم)ساعت ۱۱شوهرم رفت شیرموز کیک برام گرفت خوردم همین ک قولوپ اول از گلوم پایین رفت کل معدمو رو شکمم تیر کشید حالم بد شد نمیدونم چرا الان از صبح دلدرد دارم پهلوهامم درده بچمم زیاد ضربه میزنه چکار کنم خوب بشم دیگ دستمون ب تنگی خورده والا دکترم نرفتم نمیتونمم برم اینا حرفمون میزنن ک همش ولگردی میکنین ناز میکنه از این حرفا
اگه ممکنه هرکس دید برام حمد شفا بخونه
چرا باردارشدی تواین شرایط سخت
هر رفتاری هم که کرده شما باید به خاطر بچه هم که شده میخوردی
نمیدونم چی بگم 😑
عزیزم تو این شرایط بارداریت برا چی بود؟ خواهری مادری نداری بلندشو برو خونه اونا نشستی اونجا خودت و بچه گشنگی میکشید؟ وقتی قایم میکنه شوهرت زبون نداره چیزی به مادرش بگه😒
ببخش عزیزم
ولی همسرت جای پول به شیرموز کیک بیرون یه دونه نون میگرفت و یه پنیر کوچیک بهتر بود
احتمالا چون گرسنه ت بوده از اینجور چیزا خوردی دل درد گرفتی
گلم رو حرف اونا تمرکز نکن بشین با آرامش برای خودت بنویس،روی مسائل زیبا فکر کن از خدا تشکر کن تمرکزت رو بزار رو زیباییها،حسشون کن وبا حس واقعی بنویس و برای خودت تکرار کن از آرامش بنویس بزار روح و روانت آروم بشه با غصه هم دردات بیشتر میشه هم زودتر داغون میشی هم ضعف اعصاب میگیری عزیزم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
