خب من ب مادرم گفته بودم ک از خواهرشوهرم شنیدم نگفتم از شوهرم وجاریم بعد ماد م ب شوهرم گف اره فلانی بهد در همونجور قفل بود ک رفتن سر اداره شوهرم ک دختر ما مگه چیکار کرده ک همش درو میبندی روش مگه چیکاره هس بعد اینا نگو اونجا ازهم معذرت خواهی کردن اشتی شدن بعد الان خواهرشوهرم همه جارو پر کرده ک چرا ب خواهر ما اینجوری گفف برادرصوهرم اومد پایین سرم داد کشقد منم بهش گفتم اره شوهرم گفته اونم گفته ک قانع شد ولی الان میگن مادرشوهرم خیلی عصبانیه بنظرتون من چیکار کنم زنگ زدن یا اومدن چی بگم
چ درهم برهم نوشتی ، نفهمیدم
خیلی خوشم اومد هفت جدو آباد ه شوهرتن البته ببخشید اسی جوش آوردم احساس میکنم به من گفتن
خبب
بعد اینهمه ج ن ده ک بهم دیگه گفتین آشتی کردین
استارتر
من زیاد متوجه نشدم
خیلی درهم نوشتی
آشتی کردن؟ چه با حال
خیلی چیزایی که گفتی نفهمیدم
ولی اگه چیزی گفتن، بگو توی دعوا حلوا خیرات نمی کنن، یه چیزی گفتید، یه چیزی شنیدین
