خسته شدم... دیگه بریدم
الان یه هفتست مثله یه جنازه افتادم رو تخت، دارم از گرسنگی میمیرم اما هرکار میکنم هیچی از گلوم پایین نمیره، فقط دلم گریه میخواد.
همش میگم کاشکی بمیرم اما باز از فکر اینکه من بمیرم اون راحت میشه و خوشحال، پشیمون میشم
چرا وقتی کاری به کسی ندارم این همه ظلم داره در حقم میشه؟خدایا انصافت کجاست؟ تا کجا میخوای بکشونیم.. الان هیفده ماهه که همش زجره و رنج و عذاب... پس کی تموم میشه آخه؟؟؟
کاشکی بمیره بمیره بمیره...
که منو تبدیل به یه ادم افسرده ی مریضه عصبی کرده...