این داستانی که میخوام بگم حدودا مال ۱سال پیشه وقتی برای اولین بار برام خواستگار اومد خانواده هامون صحبت کردن و قرار بر این شد که من و اقایی که برام اومده بود خواستگاری بریم بیرون صحبت کنیم...من اماده شدم ساعت حدودا ۹شب بود این اقا اومد دنبالم منم با یه تیپ فوق العاده شیک و لاکچری رفتم بیرون و تو ماشینش که دیدم به به اون اقا چه تیپی زده دقیق باهم برابری میکردیم گفت کجا بریم؟گفتم هرجا خودتون میدونین رفتیم یه کافی شاپ فوق العاده با کلاس تو بالاشهر وقتی نشستیم گارسون اومد گفت چی میل دارین؟من تو فیلما دیده بودم وقتی یکی میخواست فوق العاده کلاس بزاره قهوه سفارش میداد منم اصلا تا اون موقع قهوه نخورده بودم خیلی بدم میومد هیچی فاط باکلاسی برداشتم گفتم لطفا یه قهوه ترک گارسون گفت کیک همراهش بیارم گفتم نه ممنون ترجیح میدم قهومو بدون کیک و تلخ بخورم اون اقاهم کاپو چینو سفارش داد ما یکم صحبت کردیم تا قهوه من و کاپو چینو اون اقارو اورد کنار قهوه من شکلاتم اورده بود
(بخونید تا بقیشو زودی تایپ کنم بزارم)