اصلا دوست نداره خونه کسی بریم کسی بیاد خونمون حتی خانواده خودشم ک میان خونمون راه دورن ی دو شب ک میمونن میگه اه زودتر برن بابا خسته شدیم؟!خیلی هم کم حرفه همش من حرف میزنم تو ی شهر غریب هم زندگی میکنم ن دوستی ن کسی انقدر ک با کسی حرف نمیزم بعضی وقتها فکر میکنم حرف زدن یادم میره تازه اجازه هم نمیده من برم خونه پدرم اینا ی شب اونجا بمونم هرجا برم باید شب برگردم خونه .همه جوره خوبه ولی این اخلاقش چون کاملا با اخلاق من فرق داره خیلی اذیتم میکنه.من همش دوست دارم برم مهمونی مهمون برام بیاد بگیم بخندیم حرف بزنیم اون نه میگه اصلا اعصاب کسیو ندارم فقط خودم و خودت حتی حوصله بچه هارو هم نداره شب ساعت ۸ک میشه میگه زودتر بخوابونشون تنها بشیم طفلکها هم با گریه میخوابن 😢نمیدونم چیکار کنم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
با یه مشاور صحبت کن اینجا مپکنه راه حل های خوبی بهت ندن بدتر بینتون خراب میشه
( لینک داستان زندگیم ) اول از همه بگم جواب سوال پر تکرارتون رو! من مشاور نیستم ولی وقتی با کسی حرف میزنم که منو نمیشناسه اولین سوالش اینه که شما مشاوری؟!😜😁 ولی بر اساس مطالعات و تجربیاتم اگه بتونم کسی رو راهنمایی کنم حتما اینکارو میکنم و خوشحالم میشم👌🏻❤ اگر با هر نظر یا تاپیک من حال دلتون بهتر شد یا به نتیجه ای رسیدین برای عاقبت بخیریمون و اینکه زودتر به هم برسیم دعا کنید🙏🏻💚اگه بعد هر لبخندی خداروشکر نکردی! حق نداری بعد هر اشکی گله مندش باشی🙂🙃خدای قشنگ و مهربونم شکرت برای همه داشته ها و نداشته هام❤🤩😘
ن ک بچه دوست نداشته باشه سر کار همش زنگ میزنه قربون صدقشون میره یا وقتی میاد با اینکه خسته ست باهاشون بازی میکنه ولی خب اونجوری ک باید حوصله کنه ن تازه دعواشون میکنه ک بخوابن وقتی خوابیدن ناراحت میشه ک چرا دعواشون کرده من بیشتر مشکلم اینه ک نمیزاره باکسی رفت و آمد داشته باشیم جدا از خودم دلم برای بچه هام میسوزه