نه فقط اینو تجربه شو داشتم کلا خواب معمولی هست حتی براش جوک ساختن دیدم خیلیم بامزه س😁
حسادت یعنی سم بخوری و منتظر باشی طرفت بمیره.غبطه یعنی ذره ذره آب شی و کسی نفهمه و به کسی آسیب نرسه .اما خدایا ازت میخوام کمکم کنی تا نه حسادت کنم نه غبطه بخورم و نه مقایسه کنم زندگیمو با کسی به جاش بصیرت و هوش و توان و کمک بده تا بتونم مدیریت کنم.خدایا آدم بدخواهو از طمع به زندگیم منصرف کن و هدایتش کن چون خودت شاهدی واسه کسی بد نخواستم .خدایا به منی که حداقل اینارو میفهمم(حالا بماند عمل کنم ...تازه شروع کردم... دیر فهمیدم..) میشه کمک کنی؟میشه یه کم دل غصه دارمو شاد کنی هیجان برا ادامه پیدا کنم .من که اونقدر ایمانم بالا نیست که با امید خالص هیجان پیدا کنم،خاطرات و زخما و اشتباهاتمم هست عمر و جوانی و سلامتی رفته هم هست .خدایا من به هر خیری که به سمتم بفرستی محتاجم...خدایا هرکی اینو خوند به آرزوهاش برسونش و به خاطر خوبی دوستم به من هم کمک کنhttps://harfeto.timefriend.net/16283464688873
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من بچه نوزاده سه ماهه دارم یکماه پیش صبح خودمو نی نیم تنهابودیم من معمولا وقتی تنهام نمیخوابم تا هوا روشن بشه چون هرموقع میخوابم کابوس وحشتناک میبینم!!!خب بریم سر ماجرا دم صبح خوابم میبره میبینم به نی نیم پستونکو میدم وباحالت التماس و بچگانه میگه مامان میشه نخولمش من ازشدت هیجان بلند میشم ازراه پله میرم تانصف پایین مادرشوهرمو صدامیزنم میگم مامان دخترم داره حرف میزنه ویهو دخترم از راه پله داشت میومد پایین مثه دورازجونش جن زده هاکه یکیو هدایت میکننومن پابه فرارگذاشتم وحشتناک ترین خوابم بود یه نکته اینکه شوهرم دم صبح میخواست بره جایی کارداشت باخونوادش ودقیقا همون حرفاورفتنشم موقع بیدارکردنم برارفتنش دیدم پوووف
پارسال بعدازظهر بود خواب دیدم یه گردباد از درخونه بابام وارد خونه شد از سقف رفت بیرون.ماهم تو هال بود از بالای سرمون گذشت بهمون برنخورد. چند روز بعدش مغازه وماشین داداشم آتیش گرفت دقیقا همون دود بود😭😭😭😭
خیلی چیزا رو از قبل میدونم که اتفاق میافته.ولی جرآت ندارم جایی حرف بزنم درباره ش
اسفندی که باشی میشی ته تغاری خدا خدایا دل ته تغاریت رو نشکن به آرزوش برسون .
منم این خوابو دیدم خواب دیدم ی اقایی ک تو خوابم میدونستم حضرت عباسه بهم ی چادر سفید داد ی هفته بعدش ...
منم خواب حضرت عباسو دیدم فقط اینو تو ذهنم میدونستم که حضرت عباسه دیدم بالای کوهی گیر افتادم حضرت عباس پایین کوه سوار اسب بود من ازش کمک خواستم اسبشو فرستاد با اسب اومدم پایین وقتی بیدار شدم خیلی حس خوبی داشتم