تا اینکه امروز زنگ زده خونه مادربزرگم من اینجا بودم تلفنو برداشتم سلام و احوال پرسی گرمی کرد بعدم پرسید خالم یعنی عروسش کجاست گفتم نیست اومد میگم زنگتون بزنه
خالم اومد زنگ زد بهش
ظاهراً مادربزرگم به داییم گفته بود داییم به پسرش😐 که ما گفتیم نه😐
پسرداییمم رفت به پسرعموی این خاستگار گفته که برای فلانی اومدن خاستگاری گفتن نه😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
خیلی زشت شد بخدا من انقدر ناراحت شدم سردرد کردم
بنده خدا برادرشوهرخالم انقدر حالش از این حرف بد شده بود😐 میگفت حتی اگه گفتن نه خب حق انتخابتونه چرا این حرفو پخش کردین که اینجوری من ضایع شم😑 حق داره والا من خودم قلبم به درد اومد😔