دلم براش تنگ شده از اولم همش میگفت برو دوسش داشتم نمیتونتستم بیخیال عشقم بشم بعضی وقتام اونم باهام جوری بود فکر میکردم اونم دوسم داره با اشتباهاتش با کمبوداش قبولش کردم بخشیدمش ولی دیشب باز بیخود شروع کرد قهر کردن دعوا کردن پشت به من خوابیدن و همش میگفت بزار روز بشه تکلیفتو روشن میکنم من ادمم دیگه نیاز دارم به عشق و محبت شریک زندگیم ولی دریغ یکم محبت دیگه گفتم انقد ازم بیزاری باشه میرم گفت ممنونت بشم بری وقتیم اومدم اصن نگفت نرو هیچی نگفت ینی واقعا دوسم نداشت😔😔چرا مگه من چمه چرا من باز میخوامش چرا دارم دیوونه میشم خدایا