بچه ها می خوام براتون یه چیزی تعریف کنم از دوره نامزدیم ...قضیه روزی که مادرشوهرم یه تهمت اعصاب خورد کن بهم زد و هنوز بعد چند سال اعصابم از ین قضیه خورد میشه...هستین براتون بگم؟
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چند سال به بدترین شکل خودش و دختراش باهام رفتار میکردن... چند سال جیگرم و خون کرد و هیچوقتم حسم به این آدم خوب نمیشه
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
بدترش اینه که این آدم هیچوقت از من توضیح نخواست و نمی گفت علت بدرفتاریم با تو این مساله است همیشه با تحقیر رفتار میکرد فقط...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
نمی دونم چرا هیچوقت نتونستم دوسش داشته باشم...همیشه خاطره اون تهمتش با من هست...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
دقیقا اون حتی سواد نوشتن نداره و من بدبخت دانشجوی دکترا هستم... روی قرص و دختراش براش خوندن و توی اینترنت سرچ کردن گفتن طرف بیمار روانیه...من یه قرص استامینوفنم نمیخورم...تا حالا همیشه سالم زندگی کردم
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
ازار چیه ....مادر پسر بوده...حالا ک پسر فهمیده ای تربیت کرده از زنش پرسبده و ماجرا رو ختم داده
ببین اصلا باور نمیکرد که پاشو کرده بود تو یه کفش میگفت الا و بلا دختره روانیه...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
اگر هم میخوردی کسی حق نداشت قضاوتت کنه یه ادم عاقل و باشعور باید میومد بهت میگفتم اگر مشکلی هم داری ...
اصلا نیومد مطرح کنه....تا من براش توضیح بدم.... تا دو سال فقط،نیش و کنایه...و فقط تحریک شوهرم علیه من...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...