2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من یه مدت طولانی با یه پسر در ارتباط بودم که به شدت دوسش داشتم اولین پسری بود که انقدر بهش وابسته بودم و حاظر بودم جونمو براش بدم 

پسره قیافه خیلی خوشگلی داشت واسه همین دخترای خیلی زیادی دورش بودن و به اصطلاح عاشقش بودن

از شانس من دختر معلمم هم عاشقش بود و به خاطر همین موضوع توی مدرسه خیلی اذیت شدم و خیلی سر شکسته شدم

چون معلمم شدیدااا من رو تحت فشار قرار میداد و اذیتم میکرد به خاطر این موضوع

من شدیدا دختر درس خونی بودم و به اصطلاح نمره اول مدرسه بودم

حتی معلمم نمره درست به امتحانام نمیداد خلاصه هرجوری ک بود چه با زخم زبون چه با نمره درست ندادن خیلی تحت فشار قرار میداد من رو

خلاصه اینکه نمیخوام وارد جزئیات بشم که چقدر دخترای دیگه سعی میکردن به خاطر اون آدم من رو اذیت کنن و تحت فشار قرار بدن و چقدررر من اذیت شدم

حتی یه بار وسط خیابون یه دختری به من سیلی زد به خاطر عشقم 

یه مدت بود که دیگه اصلا از من هیچ سراغی نمیگرفت بی دلیل بلاکم کرد 

توی پاساژ کار میکرد

وقتی میرفتم دیگه حتی بهم نیگا ام نمیکرد

فقط به آجیم پیام داده بود گفته بود دیگه به هیچ وجه نمیخوام باهاش در ارتباط باشم و بهش بگو دیگه سراغی از من نگیره

حتی به خودمم گفت میشه دیگه دنبال من نباشی؟💔

بعد از چنر سال عاشقی خیلی بی دلیل طرد شدم 

پسم میزد

خدا میدونه چقدر تلاش میکردم ک بهش نزدیک بشم ولی پسم میزد حتی بیرون اگه منو میدید نیگامم نمیکرد

یه مدت که گذشت کم کم شروع شد

سردردهای خیلییی شدید میگرفتم

عصبی میشدم 

با همه دعوا میکردم

اصلا متوجه نبودم که دارم چیکار میکنم اصلا انگار عصبی ک میشدم یه آدم دیگه میشدم

عزیز ترین آدمای زندگیمو

حتی خواهرمو کتک میزدم😭

گوشه گیر شده بودم

دیگه خبری از اون دختر خوشحال و سر زنده و درسخون نبود

واقعا شرایط بدی بود

به یه دختر افسرده و مریض تبدیل شده بودم

که هیچ کس جرعت نداشت حتی باهاش حرف بزنه

گاهی انقد حالم بد میشد که حمله میکردم به خودم خودمو میزدم با ناخون میکشیدم روی صورتم 

موهای خودمو میکشیدم💔

من قیافه بدی ندارم

همه میگن که نازی

عکسمم دیشب گذاشتم نظر نی نی سایتیا هم بد نبود راجبم

ولی شرایط من جوری شده بود که حتی اگه به خودم به شدتتت میرسیدم بازم هیچ کس بهم نیگا هم نمیکرد و هیچ کس به من توجه نمیکرد

به هرکس که خوبی میکردم و دستمو پر عسل میکردم میذاشتم دهنش اون گاز میگرفت

انگار شده بودم چادر سیاه و بین مردم راه میرفتم💔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز