عصربا مامانم اینا رفتیم بیرون بابام فکر میکرد من نرفتم وقتی بابام بعدش از سرکار اومد ولی نیومد داخل مستقیم رفت رو پشت بوم و چون پله های پشت بوم تو حیاطمون نیست و کلا یه در جدا داره متوجه نشده بود که ما خونه نیستیم بعد هی از پشت بوم صدامون میزد اخه صدای در باز و بسته کردن شنیده بود چندبار فکر میکرد خونه ام بعد زنگ زد ب گوشی مامانم گفت چرا فروغ جواب نمیده مگه اون خونه نیست؟ مامانمم گفته بود نه😀😀 نمیدونم جن بوده یا چی😂 ولی بابام میگفت در حیاط خلوت باز و بسته میشد صداش میومد رو پشت بوم و در حیاط هم همینطور