کمکم کنید برای فراموشی خیانت شاید آروم شدم

از ذهنم نمیره هر لحظه میاد تو فکرم کاش طرف غریبه بود اما چون دوستم بود و رفت آمد داشتیم دارم دیوونه میشم لحظه هایی که خودشو آرایش میکرد یا اینکه شوهرم اصرار داشت با هم  بریم رستوران. یاد وقتهایی که رفتم خونه بابام. یاد محبتهایی که در حق اون بی وجود میکردم به حدی که وقتی فهمیدم به شوهرم گفته دوستیمونو خراب کردی نجلا رو از من گرفتی. یاد تمام سختیهایی که تو این زندگی لعنتی کشیدم. شوهرم رو سرم قسم میخورد چرا گول خوردم چرا بهش اعتماد کردم چرا باور نکردم ممکنه منو بزاره زیر پا. کل شخصیتش پیشم ریخته. اون عوضی رو تا تونستم تحقیرش کردم اما یه دونه فحشم ندادم حتی فقط به یکی از اعضای خانوادش گفتم الان میگم کاش آبروشو میبردم. من خیلی داغون شدم هر لحظه نفرینش میکنم شوهرم خیلی پشیمونه اما برای من فایده نداره. یه رابطه عاشقانه برقرار کرده بود خب با هم زندگی نکردن بزنن سر کله هم. منم باشم با یکی فقط بخوابم عاشقش میشم دیگه نه سر چیزی دعوایی نیست سرد شدنی نیست