بیشتر از دو ساله عقدم
هیچ وقت توهینی نکردم
پسرشون وسواس داشت قبل عقد نگفتن،بعد عقد واسه دلم پاش نشستم و اونم واسه من درمان رو شروع کرد.
تو این مدت اسم عروسی هم نیاوردن.
پسرشون هرروز خونه ما بود چون خونشون واسه درمانش مناسب نبود.ولی اونها جای کمک کردن به پسرشون هرروز به سفر های خارجی بودن.نگفتن جلو خانواده زن کوچیک میشه ،یه الونکی کمک کنیم بگیریم،پسرمون زندگیش نپاشه.یا حداقل چیزهایی که بعش حساسه رو بشوریم تا برگرده خونمون.
از عروسهای فامیل تعریف میکردن و میزدن تو سر من که تو عقبی از اونها در صورتی که من همه وقتم به درمان وسواس شوهرم بود.
مادرشوهرم حتی حاضر نشد فرشش رو بشوره چون شوهرم به اون فرش وسواس بود ولی من هزار تا چیزم رو شستم واسش.
نگین وظیفه ندارن چون بچه هاشون کمه و به اونهام خرج میکنن .ما رسممونه چون خانواده ها وضعشون مناسبه کمک کنن به عروسی و ...
هرروز هم سر کوفت میزنن غیر مستقیم
میدونستن واسه درمان چه شرایط سختی داریم ولی به رو نمیارن