منم دورم
هروقت میرم خانوادم کوفتم میکنن،با ذوق میرم با بغض برمیگردم
مامانم نیشش نیش عقربه
خونه مث قحطیه وقتی میریم،میوه با جعبه بابام میخره همه رو قایم میکنه
البته نخورده نیستیم و شوهرم کم نمیذاره ولی به آدم برمیخوره
شامپو تو حموم نیست،صبحونه مث گداها و...بچه تکون بخوره شلیته بازی
ولی با برادرزادم اونجوری نیست و مشکلش دختراشه
ولی خونه مادرشوهرم که میرم میگه تو بچه داری برو بخواب
بعدظهر که میخوایم پسرمو نگه میداره
کلی پذیرایی میکنه،قشنگ خستگیم درمیره تو خونشون،خیلی دوسش دارم😘
شوهرم خیلی به خونواده اش وابسته است ولی من بینشون همیشه احساس تنهایی و غربت میکنم آخه خودمم تک دخترم و از خونواده ام دورم
غریبی سخته من جنوب بودم مامان اینا شمال غرب سالی دوتا سه بار میرفتم این اواخرا یسال خوردی نرفتم
الان اومدم نزدیکشون ۵ساات راه دارم
ولی درکنار سختیاش مزایا هم داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
