چند روز پیش داداش دومیم با شوهرم رفتن بالکن توری بزنن پرنده نیاد تو
چند بار نزدیک بود شوهرم از چهار طبقه بیفته پایین
بعد دوساعت اومد تو یه لیوان آب یخ دادم دستش با لبخند تشکر کرد
نشست رو زمین تکیه با دیوار خواست بخوره داداشم با پا زد زیر لیوان
اصن قیافه اون لحظه شوهرم یادم میفته جیگرم آتیش میگیره....