سلام
۵ سال بود نی نی میخواستیم ولی روزیمون نمیشد، چون تنبلی تخمدان هم داشتم پریودهام منظم نبودن و مجبور بودم هرماه برم آز بوم، اینقدر بی بی چک استفاده کرده بودم ک شوهرم میگفت دیگه نمیخرم برات، همه اش الکیه. از مسول های آزمایشگاه خجالت میکشیدم ولی به خو م دلداری میدادم که اینا میون این همه آدم منو یادشون نمیمونه.
تا اینکه اکایل ماه رمضان یه روز بی بی چک زدم و مثبت شد، خییییلی خوشحال شدم، فوری لباس پوشیدم و رفتم آزمایشگاه ساعت از ۱۲ گذشته بود، دو نفر مسئول اونجا بودن یه مرد و یه خانم . مرد گفت دیگه الان نمیگیریم، زنه بهش یه جوری نگاه کرد که یعنی چی نمیگیریم؟ اونم گفت آخه این خانم هربار میاد اینجا 😭😭 یعنی اینو که گفت دلم آتیش گرفت، نابود شدم واقعا خیلی دلم شکست.. خانمه دفترچم رو گرفت و گفت دو ساعت دیگه بیا جوابش رو بگیر. اومدم تو ماشین و زدم زیر گریه خیلی گریه کردم به خدا گفتم اگر ایندفعه هم منفی باشه دیگه اصراری نمیکنم تا وقتی هم باردار نشم دیگه پام رو توی این آزمایشگاه نمیرارم ، آبروم جلوی عالم و آدم رفته 😣
دو ساعت بعد اومدم و جوابم رو گرفتم، جواب منفی بود 😭😭 به خودم گفتم من الان ۵ ساله که ورزش درست و حسابی نرفتم که نکنه بچه داشته باشم و خطرناک باشه ، خیلی از غذا ها رو نخوردم و ... گفتم دیگه اهمیتی نمیدم، من زندگیم رو میکنم و هروقت خدا بخواد بهم نی نی میده.
دفعه بعدی که اقدام کردیم سریع پاشدم و رفتم حمام، هیچ کدوم از کارهایی که میگن باعث میشه شانس بارداری بره بالا رو انجام ندادم، دیگه واقعا سپرده بودم به خدا. اون ماه ورزش رفتم و کلی هم لگد به شکمم خودد، همه چی خوردم و همه کار کردم.
اون ماه هم مثل همیشه چند روز عقب انداختم با این تفاوت که اینبار یک مسافر کوچولو در شکم داشتم 😊😍