یه شب خواب دیدم مردم و پیش خاله و داییم و همه آشناهایی که به رحمت خدا رفتند بودم خیلی جای خوبی بود هیچ ترس و استرس و نگرانی نبود...
برگشتم به خاله ام گفتم چقد زندگی تو این دنیا بی ریاست چقد شیرینه آدمای دنیا خیلی از مرگ میترسن شاید اگه بدونن زندگی بعد از مرگشون اینقد شیرینه هیچوقت از مرگ نمیترسیدن دوست دارم همه ی فامیلامون خواهر برادر پدر و مادر بمیرن و بیان اینجا اگه دست من بود اینکار و می کردم تا اوناهم این حس خوب رو ببین ولی خاله یکی بمیره اونای دیگه خیلی اذیت میشن غصه میخورن و گریه میکنند بعدش هرکدوم خانواده جدا دارن من که نمیتونم همشونو با هم بکشم مثلا خواهرم شوهر و بچه داره و شوهرش خانواده خودش هستند که بعد اون ناراحت بشن! ولو خیلیا دوست ندارن عزیزشون بمیره...😔
صبح که از خواب بیدار شدم برخلاف همیشه اصلا یادم نموند که شبش خواب دیدم...
یه مدت بود که تصمیم گرفته بودم ختم قرآن کنم روزی حداقل ۱۰ آیه بخونم با معنیش تا هم خسته نشم و ولش نکنم هم...بماند که باز تا چند جزء خوندمو ول کردم...
یروز که آخرای سوره بقره رو می خوندم یه آیه رو خوندم که معنیش این بود : اگر انسانها بدانند که زندگیه پس از مرگ چقدر شیرین است هرگز از مرگ نخواهند ترسید!
همون لحظه بود که کل خواب اونشبم یادم اومد من این جمله رو تو خواب به خاله فوت شدم گفته بودم در حالی که یادم نمیاد پیشتر از این، این ایه زیبای بقره رو خونده باشم...❤
بچه ها اینو گفتم چون خودم هم از مرگ میترسم و فک نمیکنم کسی باشه که نترسه اگه کسی هم میگه نمیترسه لابد به عمقش فکر نکرده و یا خیلی چیزهای دیگه...
ولی اونروز انگار با خوندن اون آیه یه قوت قلب عجیبی گرفته بودم هرچند اولش قلبم میزد و یه حس ترس و هیجانی داشتم که چطور قبل خوندنش عین جمله رو تو خواب گفته بودم...
فقط اینو میدون خدا خیلی مهربونه خیلیییی مسلم دنیای بعدی دنیای خیلی خوبیه😍
التماس دعا از همتون غذرخواهی میکنم طولانی شد اذیت شدید...🙏