2777
2789
عنوان

زندگی تلخ من 💔🖤

794 بازدید | 10 پست

خسته ام از دنیا... دنیا هیچ گاه برای من سودی نداشت و

همیشه به زیان من بود.... همه چیز از نه سالگی شروع شد آن

موقع که برادر کوچکم به دنیا آمد... آن موقع که با به دنیا

آمدنش زندگیم را نابود کرد.. همه توجه ها با بزرگ شدنش

بیشتر به سمت او میرفت... دیگر تا جایی شده بود که پدرم

حتی به من نگاه نمیکرد و جوابم را نمیداد اما خوش بختانه

مادرم بود که هوایم را کمی داشته باشه... روز ها گذشت و

گذشت و من به سن 11 سالگی لعنتی رسیدم... میدانم خیلی

کم سن و سال بودم ولی به یه رفیق نامرد دل بستم و با تمام

وجود به او عشق ورزیدم... درد و دلم را به او میگفتم غافل از

اینکه قرار است از تک تک آنها سوء استفاده کند.... سال پنجم

گذشت و من فقط با حسرت دیدار اوم شب را به صبح میکردم

و بلاخره اول مهر امد و من برای دیدار او لحضه شماری

میکردم... یک ماه گذشت و او مرا ترک کرد و رهایم کرد من را

به عنوان یه ادمی که فقط برای خوش گذرانی های مسخره اش

رفاقت میکرد مینگریست... آه آه آه یک سال گذشت دوسال

گذشت اما من هنوز هم اورا دوست داشتم تا اینکه با آمدن

ستاره زندگیم از این رو به اون رو شد نمیدانم شاید هم تنهادلخوشی زندگی من ستاره است.. به هر حال تمام خاطرات

خوب و بدم با او گذرانده شد تا اینکه به سن 15 سالگی رسیدم

و مادرم به فکر شوهر دادن من... اما من دوست داشتم درس

بخوانم و حرفم را به مادرم گفتم و خوشبختانه چون زرنگ

بودم با ادامه تحصیل من موافقت کرد اما.... با هر چیز کوچکی

میگفت اگر درس نخوانی یا فلان نکنی یا فلان نکنی شوهرت

میدهم... ستاره هم مانند من.. یک روز تصمیم به فرار کردن

گرفتیم اما نشد.. نشد.. نشد.. ستاره تصادف کرد و توی کما

رفت... یک سال گذشت خدا میداند که هر ثانیه و هر لحظه

برایم مانند زهر مار میگذشت.. نه دوستی نه یاری... از خدا

کمک خواستم و به او رو بازگرداندم... و بعد یک سال بلاخره به

هوش آمد... روز ها گذشت و گذشت ومن به سن 17 سالگی

رسیدم و وقت شوهر کردن من به شیوع سنتی ازدواج کردم و

بعد با گذر زمان دلبستم به او دیگر همه زندگی من شده بود

محمد مهربان و خوش اخلاق من... اما امان از لحظه ای که

عصبی میشد.... مادر شوهرم نیز از طرفی نیز در هر فرصتی

برای من توطعه درست میکرد..... و بد ترین توطعه او هم

همخوابی با برادر شوهرم بود.. شوهرم مرا زیر کتک های

خودش گرفت و. وووووووو تا اینکه فهمید اشتباه کرده... اما

من لج کردم و امشب امشب لعنتی شوهرم تصادف کرد... دکترها میگویند نیاز به خون دارد و من هم داو طلب دعا کنید

برایم که خداوند کمکم کند... نمیدانم چرا هرچی تصادف هست

توی زندگی من است... افسوس افسوس افسوس

التماس دعا🙏🙏

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خدا کمکت کنه

هر انسانی در طول زندگیش به دنبال معجزه میگردد.‌ و آن را در همه جا جست و جو می‌کند. در حالی که معجزه همین جاست. درون قلب هر انسانی.  آن جا که نیرو و اراده ی جز خداوند در جهان تصور نمیکنی . معجزه از ایمان شکل میگیرد. 

چرا کتابی نوشتی گلم؟ راحت باش...منم امشب خیلی حالم بده شوهرم خیلی اذیتم میکنه دارم میمیرم تواین زندگی

#سعی کنیم مفیدباشیم .( تجربهمشاورهخانوادگی روانی بالینی دارم) #به نظرمن مظلوم ترین زن دنیا زنیه که یه روز انقدر قوی بود ک غرورشو هیچ کس نمیتونست بشکنه ..تااینکه یک روز یه نفر پیدا میشه و تمام غرورشو به بادمیده دیگه ارخودش میگذره و تمام عمرشو صرف بچه ش میکنه..#به نظر شما چی این دنیا واقعا عدالتی داره؟...!

چرا کتابی نوشتی گلم؟ راحت باش...منم امشب خیلی حالم بده شوهرم خیلی اذیتم میکنه دارم میمیرم تواین زندگی

#سعی کنیم مفیدباشیم .( تجربهمشاورهخانوادگی روانی بالینی دارم) #به نظرمن مظلوم ترین زن دنیا زنیه که یه روز انقدر قوی بود ک غرورشو هیچ کس نمیتونست بشکنه ..تااینکه یک روز یه نفر پیدا میشه و تمام غرورشو به بادمیده دیگه ارخودش میگذره و تمام عمرشو صرف بچه ش میکنه..#به نظر شما چی این دنیا واقعا عدالتی داره؟...!

فهمیدم ک گاهی وقتا واقعا جز سکوت هیچکاردیگ ای نمبتونی بکنی....

#سعی کنیم مفیدباشیم .( تجربهمشاورهخانوادگی روانی بالینی دارم) #به نظرمن مظلوم ترین زن دنیا زنیه که یه روز انقدر قوی بود ک غرورشو هیچ کس نمیتونست بشکنه ..تااینکه یک روز یه نفر پیدا میشه و تمام غرورشو به بادمیده دیگه ارخودش میگذره و تمام عمرشو صرف بچه ش میکنه..#به نظر شما چی این دنیا واقعا عدالتی داره؟...!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792