دیشب بله برونم بود
نگین شهادت بود جون فقط ی صیغه محرمیت خوندیم . همین
امروز نامزدم زنگ زد گفت آماده شو بریم بیرون
منم ذوق داشتم ک دیگ محرمیم ب هم و راحت میتونیم بیرون بریم
بعد واسه اولین بار ی آرایش درست حسابی کردم مانتوی خریدمو پوشیدم خیلی ذوق داشتم
مامانمم خواب بود
بعد نامزدم زنگ رو زد منم درو براش باز کردم تا اومد تو مامانم یهو بیدار شد
بعد گف کجامیرین؟؟
گفتم بیرون
بعد گف بمون خونه تمیز کنیم . کار داریم🙁🙁
منم گفتم با مریم (خواهرمه ولی ناتنی) تمیز کنین
بعد گفت مریم با شوهرش بیرونه(تازه عقد کردن)
بعد گفتم باش
واقعا زد تو ذوقم اشک تو چشام جمع شد ولی هیچی نگفتم
نامزدم خیلی ناراحت شد خیلی
خواستم چای بیارم براش گف نه مرسی عزیزم نمیخورم در این حد ناراحت شد ک هیچی نخواست بخوره
بعد رفتم تو راه پله ک راه بندازمش بره
پیشونیمو بوسید گف عیبی نداره عزیزم فردا میبرمت بیرون ناراحت نباش
بعدش دوباره اومد تو ب مامانم گف مرضیه خانوم . نزار مرجان زیاد کار کنه . خسته میشع
خیلی دلم از مامانم گرفته آبرومو برده پیش نامزدم
دیروز انقد استرس داشتم تختمو مرتب نکردم گفتم مریم جون میشه تختمو مرتب کنی من خیلی استرس دارم گف وااااا مگه کلفتم؟؟ گفتم چی میشه مگه عزیزم خواهرتم . بعرشم من تخت تورو مرتب میکنم مگه ب دستم میچسبه؟ چی میشه مگه
بعد یهو مامانم اومد دستمو همچین نیشگون گرفت هنوز جاش مونده
بعد ک محرم شدیم ب همدیگه نامزدم دستمو گرفت گف چیشده دستت چرا کبوده؟
گفتم نمیدونم کجا خورده