ما حدودا ۱۰ سال زندگی سختی داشتیم...من در تمام سختی ها سعی کردم کنار همسرم باشم و همیشه پیش خانواده ام پشتیبانش بودم اما روزهایی هم بودن که سر وضع سخت و بد زندگیمون با شوهرم دعواهای شدید کردم..و اون خیلی تحقیر می شد..حالا اوضاع یه مقدار بهتر شده و من دارم از عذاب وجدان میمیرم..به محض اینکه بهم محبت میکنه یا چیزی میخره فقط گریه میکنم..الان چند وقته هیچی نمیخرم چون خیلی حالم بد میشه و هر وقت که پولی میده همه رو برای خودش خرج میکنم...باردارم..چاق و شلخته شدم..سلیقه امم افتضاحه واقعا فکر میکنم لایق این زندگی نیستم و هر خانم دیگه ای جای من باشه خیلی بیشتر شوهرمو خوشبخت میکنه..نه شور و شوق دارم نه خوش تیپم نه سلیقه دارم..یه زشته شلخته بی حوصله که همش داره گریه میکنه با کلی خاطره بد از دعواهام...میخوام ول کنم و برم تا شوهر بیچاره ام با یه نفر دیگه خوشبخت شه نه همدم خوبی برای روزای سختش بودم نه الان میتونم شریک موفقیتش باشم..خیلی سعی کردم خودمو جمع و جور کنم اما درست نمیشم...چیکار کنم