2777
2789

مسائل زندگی انگار جدی نیست اما من زیاد آنها را جدی گرفته ام. برای مسائلی که بعدها به آن می خندم کلی جدیت به خرج میدهم و فکر میکنم . اینطور خودم و دیگران اذیت میشویم. 

برعکس بعضی افراد خیلی خوش هستند و به همه چی می خندند و از سرشان براحتی رد میشود.

سخته😣

❌️کلاس مکالمه و گرامر از پایه❌️ قسطی❌️ بعداز رضایت شهریه رو بده 🤓  با روش ابداعی خودم سریع و اسون و کم هزینه  اینم  نطر شاگردای نی نی سایتم https://www.ninisite.com/discussion/topic/3625153/کی-دوست-داره-زبان-فول-بشه-پولشم-بعداز-رضایت?postId=116182736

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به دو سال پیش فکر ببین خیلی از مسایلی که براش حرص خوردی الان بهش میخندی خیلی هاشو اصلا یادت نیست و خیلی هاشم اصلا اتفاق نیافتاده. دو سال دیگه مشکلات امروزت همینجوری میشه

تو بیا و بمان ... 💜
به دو سال پیش فکر ببین خیلی از مسایلی که براش حرص خوردی الان بهش میخندی خیلی هاشو اصلا یادت نیست و خ ...

مشکل همینه که اینو یادم نمی مونه. باید منم انگشتری میداشتم که روش نوشته باشه : این نیز بگذرد.

این انگشتر که نیست. باشه هم روم نمیشه دست کنم.

در لحظه حال فکر نمیکنم که زندگی بازی است. فقط می جنگم

نجنگ همیشه به خودت بگو یکی از شاهکلید های مشکلات گذر زمان است بعد با گذشت بعضی اوقات چند دقیقه و شاید چند روز خودش خود به خود حل میشه.

صبر خیلی خوبه من 3 سال صبر کردم توی مسئله کوچیک که اگر همون روز مطرح میکردن خودم کوچیک میشدم

بچه من از جاریم 6 ماه بزرگ تره در صورتی که اون عروس بزرگه .

وقتی بجه اون به دنیا اومد ی روز بهم گفت که مادر جان مادر بزرگ همسرم اومده بودن دیدن بچه بعد میگفتن که وای این چیه چه نازه و ماشالله و از بچه فلانی خیلی قشنگ تره 

در صورتی که پدر جاریم بربریه از این چش باریکا نمیخوام توهین کنم ولی خوب خیلی زیبایی نداره چشمشان و بچه جاریمم چشمش به اونا رفته بود .

من به شوهرم گفتم گفت ولش کن حوصلهذداری خانوم دنبالش رو نگیر تا اینکه چند ماه پیش خونه مادر بزرگ شوهرم بودم .

داشتیم باهم گپ میزدیم هی بچم میومد میرفت تا اینکه مادرجانشون گفت ماشالله که ....چقدر خواستنیه من خیلی دوسش دارم از بچه .....هم بیشتر خیلی قشنگه بچم خدا برات حفظش کنه بچه فلانی چشماش مثل باباشه خدا ببخشه بهشون ولی .....ی چیز دیگه اس

من تازه فهمیدم که مادر بزرگ شوهرم همین حرفا رو به جاریم گفته و اون ....ش سوخته اومده چپش کرده تا منو با اونا در بندازه ولی خوب صبر من اونو بیشتر سوزوند و به هدف کثیفش که دو بهم زنی بود نرسید و من کما کان عزیز و با احترا بودم.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز