2777
2789
عنوان

ببینید چقد تو زندگیم دخالت میکنن

295 بازدید | 29 پست

بچه ها میخواستم برم چیزی بخرم بعد پدرشوهرم میگه نرو هر جا خاستی بری یا خودم میبرم یا با مادرشوهرت برو در حالی که شوهرم ازاد گذاشته هر جا بخوام برم. 

اینا هی دخالت میکنن و میگن ما بد میدونیم تنها بره بیرون دختر. 

چجوری رفتار کنم باهاشون؟ بگم دخالت نکنن؟ 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به شوهرت بگو بگه

رادینم..پسرمامان هیچوقت فکر نمیکردم یه پسر شیرین مثل تو داشته باشم از وقتی اومدی دنیای مامان قشنگ شد عشق کوچولوی من مرد کوچیک مامان...😍نازگلم قلبمی معجزه کوچولوی من دختر قشنگه مامانربان گوشه ی عکست...حق من این نبود عکستو بااون ربان مشکی ببینم داداشی😔😭🖤 پادشاه زندگی من جایی همین نزدیکی ها مشغول تلاش است...کم می خوابد. استراحتش کم است.دستان مردانه اش را که حکمتش را نمیدانم چرا آرامش بی پایان دارد.پادشاه من خسته میشود اما خستگی در میکند از من...آغوشش از جنس خواب است بی هوا هم که بغلش کنی چشمانت بسته میشود از آرامش بی حساب...چه افتخاریست خانمی کردن برای چنین گوهری...چه برکتیست که خستگی اش با من در میشود...به خودم میبالم که از وجود من لذت میبرد... دستانم خالیست. چیزی برای عرضه ندارم. اما تا آخرین شماره های نفس هایم قدر دان توام..قدردانم که پادشاه من بهترین مرد زمین است...لمس قشنگیست واژه خوشبختی و من خوشبخت ترینم با تو❤همین که از عمق وجود میدانم دوستم داری برایم کافیست...

نه نگو دخالت نکنن،با زبون مهربون بگو باباجون شاید یه روزی واجب شد برم بیرون نه شما ومادرجون پیشم بودید نه شوهرم،بهتر نیست عادت کنم خودم کارامو انجام بدم 

ممنون میشم برای مامان شدنم یه صلوات بفرستید دوست مهربونم❤     سلام دردانه ی قلب مادر ، عزیز مادری که هنوز مادر نیست. کوچک دوست داشتنی ام ،هرروز و هرشب چشم انتظار آمدنت هستم .من هیچگاه از این انتظار خسته نخواهم شد و با تمام وجود بی تاب لحظه ای هستم که در وجودم جوانه خواهی زد . دلبندِ شیرینم ، تو بی تاب من نیستی؟ برای آغوش مادرت بی قراری نخواهی کرد؟ بیا و مرا از این انتظار نجات بده . حال که هنوز نزد خدایی ،از او بخواه تورا به آغوش من برساند . به او بگو مادرم دلواپس دیر به آغوشش رسیدنم است...ای تمام هستیِ من ... اکنون حتی نمی دانم با کفش های صورتی می آیی یا آبی ، اما بی نهایت دوستت دارم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز