عبد کالا قاچاق میورده میفروخته مامور میفته دنبالش این فرار میکنه چند روز بعدش ی مامور میبینتش میخواد دستگیرش کنه در گیر میشه پیشونیش زخم میشه فرار میکنه میره بیمارستان اونجا عاشق پرستار که اسمش نجلا میشه هعی میره مییپادش الانم بقیشو ببین اومدن خواستگاری