😅اینطوری شد که با خانواده هامون رفته بودیم
بعدش من و همسرم باهم هلک هلک راه افتادیم و قدم میزدیم یادمه با فاصله زیادی از هم راه میرفتیم😂تازه هم عقد کرده بودیم همش حس میکردم از پشت سر دارن ما رو نگا میکنن خلاصه که دور شدیم و یه بوته بزرگ یافتیم😁
دیگه پشت بوته نشستیم بعد همسرم سرشو گذلشت رو پام بعدم اولین بوسه و دیگه بعدش زودی پاشدیم چون دیگه ضایع بودیم ضایع تر میشدیم😁😂😂😂