ساعت ۴:۳۶ دقیقه صبح سامیار با گریه و صدای گرفته از جیغ های دیشب بیدار شد انقد خودش و زد که بین لب و بینش خونی شده موفق نشدم و دوباره شکست خوردم 🙄☹☹ با داد و فریاد های باباش دوباره شیرش دادم .
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.