مادربزرگم سه ماه پیشم بود. من شیرازم.عمهم تهران زندگی میکنه از هفته دوم میگفت بسه پیش تو بود باید برگرده...منم میدونستم ملاحظه کرونا رو نمیکنن هم خودش و هم دختراش(دو تا دختر پلنگ داره) هی چونه میزدم که بذار بمونه تا اینکه....
حوصله دارین بقیش و بگم؟
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
چند روز،پیش زنگ زد میام شیراز دنبالش...منم چون میخواست بیاد خونه من روم نشد بگم نیا... مادربزرگم هم آلزایمر داره ولی اصلا دوست نداشت بره...خودمم قلبم از،غصه دوری مامان بزرگم تیر میکشید خیلی سختم بود خلاصه اومد و با ماشین طفلی رو برد...تو این شرایط کرونا...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
چیزی رو که دشمنت نباید بدونه رو به دوستتم نگو ••Some people just pretend to be sillyبعضیا سادگیشونم از سیاستشونه :)) گروه ۲(آبی) وزن فعلی ۶۶.وزن هدف ۶۰
وقتی اومد اینجا دیدم هیچی رعایت نمیکنن نه ماسکی نه دست شستنی هیچی... بازم روم نشد هیچی بگم ولی همش نگران مادربزرگم بودم که کرونا نگیره امروز زنگ زدم بهش و گفتم که..ـ
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
رسیده بود تهران گفتم یه کم بیشتر ملاحظه کنین مامانجون مریض میشه... خیلی آروم و منطقی گفتم ولی دعوا راه انداخت گوشی رو از روم قطع کرد حالا بدبخت شدم بچهها😥😥😥😥😥
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...