تو تاپیک فیلمی گفتم که با شوهرم دعوا کردیم سر مسائل پیش پا افتاده کلا مشکل اساسی نداریم و شوهرم گفت خسته شدم دیگه از دعوا میخوام جدا شم و طلاقت بدم مهرت هم میدم منم قبول نکردم گفتم آخرین راه رو هم برویم پیش مشاور برای امروز رفتیم مشاور شوهرم به مشاور گفت صادقانه میگم دیگه حسی بهش ندارم .من اون لحظه میخواستم بمیرم چند روزه میگه ولی باور نمیکردم و میگفتم ناراحتی عصبیه الان خیلی سختمه مشاور هم گفت مشکلات حاد نیس اگه حسن دائمی بود نمیشه کاری کرد به شوهرم گفت ولی اگه گذرا بود میشه مشکلات رو حل کرد .چیکار کنم از یه طرف حرف شوهرم دائم تو ذهنمه از یه طرف چیکار کنم واسه درست شدنش
خب پ صبرکن شایدم گزرا باشه وازروی عصبانیت ولی اگه دیدی حسش همونه وتغییری نکرد بفکرخودت باش عزیزم
منم همین طور فکر میکنم خانوادم پشتمن میگن تصمیمی بگیری ما پشتتیم خونه هم دارن در اختیار من و بچم بذارن مهرمم شوهرم میده از حرف مردم و بخاطر بچم میترسم وگرنه دلم شکسته