من شوهرم به ظاهر خیلی آروم و محترمه من تو هفده سالگی ازدواج کردم زندگی پدر و مادرم افتضاح مادرم قرص اعصاب میخوره خواهرم ام اس داره طلاقم گرفته من به خاطر اونا ۱۵ساله دم نزدم ولی خستم آره این آدم آرومه خوبه ولی یه آدم چهل ساله ای هست که نمیدونه باید چیکار کنه همش باید هلش بدم از بچه هام بیشتر زحمتشو کشیدم یه آدم بی عرضه ی بی دست و پا این آدم مشکل داره همش میگه چه کنم چه کنم موقع عصبانیت دست بزن داشت بدجور یه خانواده ی پولدار گشنه که من به خاطر بیکاری و ندونم کاری پسرشون ۱۰۰ گرم طلافروختم دیگه میخوام به خودم برسم بهش گفتم هفته ای ۲۰۰بریز به حسابم واسه خرید خرد و ریز بچه ها کارتاشو انداختم تو صورتش گفتم در یخچال و باز کن ببین چی کم داریم به من چه نماز میخونه گفتم تو که نماز میخونی اربعین میری مهرمو باید بدی طلا ها باید بدی قیافه ی نحسش اذیتم می کنه شبا کلمو میکنم زیر پتو نبینمش همه میگن خوش بحالت شوهر خوش تیپ مهربون زندگی خوب ولی من ظاهرو خوب بلدم حفظ کنم وگرنه حالم از خودشو خانوادش بهم میخوره شما هم از این را زا و دردهای پنهونی دارید
اگه کسی اومد گفت شوهر من بی نقصه و هیچ ایرادی نداره بدون که دروغگوه. هر آدمی نقص داره صفات ناشایست و آزاردهنده داره. اما بعضی ها زرنگن میان توجهشون رو بر نقاط قوت و خوبی ها و نکات مثبت طرف متمرکز میکنن این میشه که زندگیشون شیرین میشه. اگه بشینی دائم به بدی هاش فکر کنی جز بدی چیزی ازش بهت نمیرسه... روانشناسی میگه اگه توجهت رو به خوبی های کسی جلب کردی بقیه صفات نادرستش کم کم محو میشه این یه اصله عزیزم
پانزده ساله عیباشو واسه خودم کوچیک میکنم در صورتی که خیلی بزرگه
چرا از یه مشاور کمک نمیگیری گلم... همین که میری راجع به مشکلاتت با یه آدم تحصیلکرده کاربلد صحبت میکنی خودش کمک بزرگی به آدم میکنه راهکارهایی میده که خیلی به دردت میخوره