هر چقدر که میگذره نگرانیام بیشتر میشه
من میتونم مادر خوبی باشم...
وای از همین الان کلی حرف بیخودی می شنوم فامیلمون این کار رو کرد بچش فلان شد تو فلان میکنی فلان میشه
بچت کم وزن میشه چاق بشی انگاری دست منه
بعد بچه دار شدن دخالتها..
دیگه نمی تونم برای خودم باشم
دیگه هیچی از مسافرت و تفریح نمی فهمم
خیلی نگرانم...
بیخیال بابا
حرف باد هواست
بادی بود وراهی داشت مگه باتوکاری داشت😂
نه تو مامان خیلی خوبی میشی که از الان نگران بچت هستی😍ولی خودتو فراموش نکن
تا سه سال قطعا همینه ک خودت فکر میکنی ولی بعدش از آب و گل در میاد
خب مادرشدن خیلی سخته همش باید از همه چیت بزنی واسه بچه هات
حرف مردم که باد هواست بگو چشم کار خودتو بکن. ازادی هاتم گرفته نمیشه بستگی ب خودت داره که سخت بچه داری نکنی
بنظرم شیرین ترین حس دنیاس البته هنوز قسمت خودم نشده
والا من 25سالگی مادر خونده شدم خیلی ترس نداشت ..
منم دیسک دارم میترسم نتونم بچه بزرگ کنم بی خیال شدیم کلا
نترس عشق مادری که در زن‌بوجود میاد خیلی کمک‌کننده ست
استرسی هم نباش
من اول زایمانم یکم بخاطر اینکه زایمان زود رس بود استرس داشتم اما الان کار خودمو میکنم و استرس ندارم
هر کسی هم هر چی میگه سعی میکنم برام‌مهم نباشه مگر اینکه واقعا تجربه ای باشه استفاده کنم
درسته سختیهای خودشو داره
ولی یه حس خوبیه مادر شدن که ادم بادنیا عوضش نمیکنه
خیلی خوبه که به فکر بچه باشی ولی اولویتت تینه که حرف دیگران رو حذف کنی و بسپاری به باس ن مبارک
🤣🤣🤣🤣😅 نمی دونم من چرا اینقدر میریزم بهم...
میگم مثلا الان وزن بچه ام کم بشه چقدر باید حرف قبول کنم حالا بخدا وزن کم دلیل بر ضعف نیس من 900 گرم زیر وزن طبیعی بدنیا اومدم خواهرمم 700 گرم اما خدایی من دو سالم بود همه فک می کردن 5 سالمه از هر جا هم می رفتیم از همه همسن هانون بنیه بدنیمون بهتربود...
