یکی از دوستام تعریف کرد که زمانی که نامزد بودن ی روز بعد عقد شوهرش میاد خونه اونا که فقط خودش و مامانش خونه بودن...تا مامانش میره در رو باز میکنه دوستمم میره توی اتاقش که آماده بشه بعدش میاد میبینه شیرینی روی میزه.مامانشم توی آشپزخونه بوده.شوهرشم میگه شیرینیش چه خوشمزه س.اینمبرای اینکه خودی نشون بده میگه خودم پختم.و پسره هیچی نمیگه.بعد از چند دقیقه مامانش از آشپزخونه میاد از داماده به خاطر شیرینی که آورده تشکر میکنه و دوستتم از خجالت زمینو گاز زده...خخخخخ