سلام من نوزاد دوماهه دارم شیرخشک میدم اول اپتامیل بعد نان بعد ببلاک دادم ولی شکمش دو تاسه روز یبار کار میکنه و به خودش میپیچه دائما وزور میزنه چکار کنم تو شیرش نبات یه یه قطره روغن زیتون میریزم ولی فایده نداره
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من یه مامان خردادی ام🤗بعد ۴ سال و کلی دعوا و دکتر باردار شدم❤اینکه بعد ۴سال بی بی چک مثبت میشه واقعا حس زیباییه😊اونقد خوشحال بودم که نفهمیدم روزام چطوری گذشت...۵هفته که سونو رفتم ساک دیده شد بدون جنین...خیلی زود بود ولی دکتر گفت پوچه😔انگار دنیا رو سرم خراب شد...بازم سونو و بازم کیسه خالی.حالم خیلی بد بود..خیلی استرس کشیدم.خیلی غصه خوردم ولی پوچ بود که بود..یه شب ساعت ده خورده ای بود...من و شوهرم خونه بودیم..دردم گرفت و خونریزی زیاد.تا ۵ صبح درد کشیدم و بچه سقط شد..اره سقط شد..تمام فکرای خوب...روزای خوب..خوشحالی ازمایش و بی بی چک مثبت دود شد رفت هوا..روزای سختی داشتم.بعد ۶ ماه دوباره باردار شدم..قبل از عید ۹۸ فهمیدم باردارم..بازم خوشحالی..بازم فکرای خوب که حالمو روز به روز خوب میکرد..توی این ۶ماهی که باردار شدم خیلی دکتر رفتم و خیلی دارو خوردم..سونوهام خوب بودن و یه بچه سالم تو شکمم بود..یه دختر دوردونه...یه روز با مامان و بابام رفتیم بازار و براش لباس خریدیم..سیسمونیم اماده بود..اسم گل دخترم سلین خانم بود..تقریبا ۵ ماهو تموم کردم و رفتم تو ۶ ماه..یه شب که سالگرد عقدمون بود با شوهرم رفتم بازار ..کلی دور زدیم و خرید کردیم..خونه که رفتیم درد زایمانم بازم ساعت ده شب شروع شد..نمیگم چیشد و چی نشد...ساعت ۲ شب خونریزی کردم و تا فردا ۳ بعداز ظهر دفعش کردم و دخترمو طبیعی بدنیا اوردم...دختر قشنگم سالم و کیسه اب بود..ولی..........................هنوزم سرقبرش نرفتم...میدونم برم دق میکنم...غمش تا ابد تو دلم میمونه.خسته و افسرده و عصبی شدم..تا مرز طلاق رفتم...دیوونه شدم...لباساش ..وسایلاش...اطاقش....من موندم و یه دنیا و یه دنیا و یه دنیا غم..ابان تولد دخترم بود..من ماه ابان ۹۸ فهمیدم باردارم...خدا بازم نگاهی بهم کرد..اینم بگم تو نه ماه بارداریم رفتم خونه مامانم و سرکلاژ و استراحت مطلق بودم...پسر نازم ۳ خرداد ۹۹ بدنیا اومد...الانم کنارم خوابیده...خیلی اذیت میکنه..خیلی ازش عصبی و کلافه میشم..ولی خوشحالم که مادر شدم بعد اونهمه سختی...نا امید نباشین..خدا یه روزی...یه جایی..یه دقیقه ای...یه ثانیه ای دلتونو شاد میکنه..فقط خدا❤
من یه مامان خردادی ام🤗بعد ۴ سال و کلی دعوا و دکتر باردار شدم❤اینکه بعد ۴سال بی بی چک مثبت میشه واقعا حس زیباییه😊اونقد خوشحال بودم که نفهمیدم روزام چطوری گذشت...۵هفته که سونو رفتم ساک دیده شد بدون جنین...خیلی زود بود ولی دکتر گفت پوچه😔انگار دنیا رو سرم خراب شد...بازم سونو و بازم کیسه خالی.حالم خیلی بد بود..خیلی استرس کشیدم.خیلی غصه خوردم ولی پوچ بود که بود..یه شب ساعت ده خورده ای بود...من و شوهرم خونه بودیم..دردم گرفت و خونریزی زیاد.تا ۵ صبح درد کشیدم و بچه سقط شد..اره سقط شد..تمام فکرای خوب...روزای خوب..خوشحالی ازمایش و بی بی چک مثبت دود شد رفت هوا..روزای سختی داشتم.بعد ۶ ماه دوباره باردار شدم..قبل از عید ۹۸ فهمیدم باردارم..بازم خوشحالی..بازم فکرای خوب که حالمو روز به روز خوب میکرد..توی این ۶ماهی که باردار شدم خیلی دکتر رفتم و خیلی دارو خوردم..سونوهام خوب بودن و یه بچه سالم تو شکمم بود..یه دختر دوردونه...یه روز با مامان و بابام رفتیم بازار و براش لباس خریدیم..سیسمونیم اماده بود..اسم گل دخترم سلین خانم بود..تقریبا ۵ ماهو تموم کردم و رفتم تو ۶ ماه..یه شب که سالگرد عقدمون بود با شوهرم رفتم بازار ..کلی دور زدیم و خرید کردیم..خونه که رفتیم درد زایمانم بازم ساعت ده شب شروع شد..نمیگم چیشد و چی نشد...ساعت ۲ شب خونریزی کردم و تا فردا ۳ بعداز ظهر دفعش کردم و دخترمو طبیعی بدنیا اوردم...دختر قشنگم سالم و کیسه اب بود..ولی..........................هنوزم سرقبرش نرفتم...میدونم برم دق میکنم...غمش تا ابد تو دلم میمونه.خسته و افسرده و عصبی شدم..تا مرز طلاق رفتم...دیوونه شدم...لباساش ..وسایلاش...اطاقش....من موندم و یه دنیا و یه دنیا و یه دنیا غم..ابان تولد دخترم بود..من ماه ابان ۹۸ فهمیدم باردارم...خدا بازم نگاهی بهم کرد..اینم بگم تو نه ماه بارداریم رفتم خونه مامانم و سرکلاژ و استراحت مطلق بودم...پسر نازم ۳ خرداد ۹۹ بدنیا اومد...الانم کنارم خوابیده...خیلی اذیت میکنه..خیلی ازش عصبی و کلافه میشم..ولی خوشحالم که مادر شدم بعد اونهمه سختی...نا امید نباشین..خدا یه روزی...یه جایی..یه دقیقه ای...یه ثانیه ای دلتونو شاد میکنه..فقط خدا❤