فرشهامو جمع کردم بدم قالیشویی زنگ زدم بیاین ببرن میگه راهتون دوره ۱۲۰ هزار تومن کرایه میگیریم بجز پول شستن فرشا حالا چه خاکی تو سرم کنم وانتی از کجا بیارم نیست،😓
تبریک
1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایاشکر 🙏 .............................................. ..................... ۳/۳/۱۴۰۳ اولین بار با زبون خودش بهم گفت اون چیزی که ۶ ساله تو فکرشم*گفت از اینجا بریم *ایشالله ۴/۴/۱۴۰۴ خونم تو جایی هست که دوست دارم .........در تاریخ ۹/۹/۹۹ واممون جور شد برا ساخت خونه😍 ایشالله درتاریخ ۹/۹/۱۴۰۰ تو خونه خوشگل و مستقل خودم دارم گلدونامو اب میدم برام دعا کنید ممنون. "توانا بود هرکه دارا بود"ز ثروت دل پیر برنا بودتهیدست به جایی نخواهد رسید اگر چه شب و روز کوشا بودندانست فردوسی پاکزادکه شعرش در این ملک بیجا بودگر او را خبر بود از این روزگارکه زر بر همه چیز والا بودنمیگفت آن شعر معروف را
بانمک بودن با بیشعور بودن فرق داره ...رُک بودن با بیادبی فرق داره، اجتماعی بودن با پررویی و چَتر بودن فرق داره،زرنگ بودن با "سر دیگران کلاه گذاشتن" فرق داره ....و مشکلات ما دقیقا از آنجایی شروع شد که این تفاوتها را درک نکردیم!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن
خدایاشکر 🙏 .............................................. ..................... ۳/۳/۱۴۰۳ اولین بار با زبون خودش بهم گفت اون چیزی که ۶ ساله تو فکرشم*گفت از اینجا بریم *ایشالله ۴/۴/۱۴۰۴ خونم تو جایی هست که دوست دارم .........در تاریخ ۹/۹/۹۹ واممون جور شد برا ساخت خونه😍 ایشالله درتاریخ ۹/۹/۱۴۰۰ تو خونه خوشگل و مستقل خودم دارم گلدونامو اب میدم برام دعا کنید ممنون. "توانا بود هرکه دارا بود"ز ثروت دل پیر برنا بودتهیدست به جایی نخواهد رسید اگر چه شب و روز کوشا بودندانست فردوسی پاکزادکه شعرش در این ملک بیجا بودگر او را خبر بود از این روزگارکه زر بر همه چیز والا بودنمیگفت آن شعر معروف را
وااااااااا چه خبره والا ما فرش من و جاریمو خواهر شوهرم هشت تا فرشو ۲۰تومن هزینه رفت و آمد نفری پنج ت ...
همون دیگه میگن اگه زیادن تا بیایم ولی برا دوتا نمیان😭😭😭
تبریک
1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایاشکر 🙏 .............................................. ..................... ۳/۳/۱۴۰۳ اولین بار با زبون خودش بهم گفت اون چیزی که ۶ ساله تو فکرشم*گفت از اینجا بریم *ایشالله ۴/۴/۱۴۰۴ خونم تو جایی هست که دوست دارم .........در تاریخ ۹/۹/۹۹ واممون جور شد برا ساخت خونه😍 ایشالله درتاریخ ۹/۹/۱۴۰۰ تو خونه خوشگل و مستقل خودم دارم گلدونامو اب میدم برام دعا کنید ممنون. "توانا بود هرکه دارا بود"ز ثروت دل پیر برنا بودتهیدست به جایی نخواهد رسید اگر چه شب و روز کوشا بودندانست فردوسی پاکزادکه شعرش در این ملک بیجا بودگر او را خبر بود از این روزگارکه زر بر همه چیز والا بودنمیگفت آن شعر معروف را
خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن