بچه ها صبحی مادرشوهر پدرشوهرم اومدن خونه ما گفت بیا بریم ،من بچم و و برداشتم رفتم تو ماشین . گفتن اومدن از کمپ ببرنش. دلم آشوبه از صبح .چه حالی داشته شوهرم بردنش. پدر شوهرمم گیر داده نمیزارم تنها بمونی خونتون .نمیدونم چطور برخورد کنم . پوررو فکر کرده صاحب اختیاره تصمیم میگیره الان خونه پدرشوهرم ایناییم
وااااه خدا همه رو به راه راست هدایت کنه...پدرشوهر مثل پدر آدم میمونه...
دقیقا خودم و سپردم به آبروی شهید ابراهیم هادی ، اگر واقعا شهید حاضره کمکم کنه . ازش میترسم ، خودم مستقلم چه دلیلی داره خ نه خودم ول کنم پیش این بمونم .وقتی محل کارمم نزدیک خونه خودمه
هستن ولی از زندگی من خبر ندارن ، دوستم ندارم بدونن. نمیخوام شوهرم کوچیک شه بلاخره پای خوب و بدش وایسادم اونم خوب میشه بلاخره ترک کنه . ۲هفته خونشون بودم یه چند روز بگذره بعد میرم خونشون