خاطرات شرم اورتون رو چیکار میکنید فراموش بشه😭😭😭

وای خیلی خوبه لامصب

اصلا مزه دانشجویی به این چیزاش

میدونی من وقتی سغی میکنم بهش فکر نکمم بیشتر اذیتم میکنه، یبار دیگه میخوای برا خودت مرور کن، ببین واقعا ارزش انقد غصه خوردنو داره

استرس نداشته باش😁 برای ما عادی بود این سوتیا

اره بخدا به خون خواهی ابروم داشتم میومدم

الانم میخندم من  ولی اون چپ چپ نگا میکنه😭😭

😂😂تمرین کن

البته من از بچگی تخس بودم

بیاین تعریف کنیم😥😩😫شاید از عذابمون کم شد😂

من یبار به دوست شوهرم میخواستم بگم کمکم کن این وسایل رو برداریم از اینجا(رفته بودیم گردش) 

بعد یهش گفتم اینا رو بر میدارید عزیز دلم😫😫😫😫😫

واااای حالا شاید به نظر بعضیا چیز خاصی نباشه ولی من واااقعا اون لحظه مردم اصن از خجالت. بعدش اونم یه نگاهی بهم مرد عاقل اندر صفیه... 

آخه ما اصن تو روابطمون ازین جور حرفا نداریم.اونم پیش خودش فهمیدم که چه فکر بدی کرد😩

آخه من هی ب شوهرم میگم عزیز دلم مثلا وسط کارا... انگار تو دهنم بود یه دفه پرید بیرون. 

اونم خودش و زنش ازاین مذهبی ها هستن😭

دقیقا مخصوصا ایشون که سوتی نبوده،،اتفاق 

ادم ممکنه در روز ده بار بخکره زمین و بره بغل این و اون

زندگی باید زندگی کرد نه غصه خورد

یعنی بخدا هنوز که میبینمش یجوری ام. 

یدفه فک کرد روی منظور بهش گفتم😩

ولی یادش که میفتم فوری سرمو گرم یکاری میکنم. 

وای من یه چیزی بگم  یادم میاد دلم میخواد بمیرم 

یه بار یه شاخه گل همینجوری خریدم بردم محل کار شوهرم که با برادر شوهرم یه جا کار میکنین .گل رو برادر شوهرم خواست بزاره کنار یه تابلو.یهو گفتم نه داداش جلو نه وای جلو نه آه  بزار عقب .عقب خشگلتره  دو سه بارم تکرار کردم .بعد دو سه ساعت فهمیدم چرا همسرم قیافه ی داعشی هارو گرفته بود🙂😯😯

😩😫😩😫

چقدر آدم کرخت میشه بعدش. 

خیلی بده 😑😑😑

من وقتی ۹ سالم بود یبار سر سفره غذا عموم بهم لقمه تعارف کرد هی گفتم نه هی گفت بردار وقتی اومدم بر دارم دیگه تعارف کردنش تموم شده بود گذاشت تو دهن خودش😂 هنوز یادش میوفتم حس ضایع شدن سراسر وجودمو فرا میگیره الان ۲۱سالمه

ما یه مدت دوچرخه دو نفره داشتیم بعد من اصلا دوس نداشتم صندلی پشت بشینم ، یبار با دوست شوهرم و خانمش رفتیم دوچرخه سواری ، شوهرم دوباره جلو نشسته بود گفتم نه من نمیخوام من پشت دوس ندارم حال نمیده اصن ! واااای اونا ترکیدن از خنده منو شوهرم عین لبو قرمز شدیم