عزیزم میفهمم و بذار چیزی بگم که تورو همیشه راحت کنه
نگرشت رو نسبت به تعاریف و ارزشهای جامعه عوض کن
بقول نیچه چه بسا ارزشهایی که ضدارزش باشن !
تعهد رو معنا کن برا خودت
در کل این هستی که هیچ، همین زمین و طبیعت رو ببین چه تنوعی داریم
دریارو بری پایینتر و پایینتر و عمیق و عمیقتر تنوع هرچقد که زیاد میشه همزیستی بین موجودات جالبتره
انوقت ما انسانها جامعه کوچک انسانیمونو نمیتونیم هدایت کنیم
با بوجود اوردن قوانین بشسشددت زیاد و ارزش و هنجار های بیخودی!
ب خودت خیلی اسون بگیر
با خودت بگو همونجور که جهان برای من جا داره برا اونم جا داره
مهم اینه که خود انسان چه میکنه
همه هم که احساس خود بودن داریم
ببین چقد زیباست خود درک شه (ایرانیا به خدا میگن خدا یعنی به خود آ)
سعی کن شخصیت و کاراکتر خودت رو پیدا کنی قوانین زیاد رو حذف کن درعوض چند قانون کلی یا محور داشته باش
مال من اینه :همراستا شدن با تمام کائنات و خصوصا طبیعت جهان خودمون ،عریان بودن و رازدار نبودن (اغاز روز قیامت از خودمون :منتظرش نیستم ! همین الان شروع کردم . خودم رو رها و عریان کردم هیچ رازی ندارم درنتیجه هیچکس سواستفاده ای نمیکنه و صادقم )،تجاوز نکردن(نه فقط جنسی بلکه تحمیل عقاید شخصی و پذیرش همه و همممه چیز )
ازون موقع تا حالا خیلی راحتم و همه چیز عالیه
همه برای من بچشم انسانند و بس همه روهمونجور که هستن میپذیرم بنظرم درست و غلطی وجود نداره مهم عدم تعدیه یعنی اگه فرد مقابل ناراضی بود از چیزی ، تحمیل نکنی و با تمام عشق بپذیریش
عاشق فردی بودم دیدم بعد از دیدن دوستم ازون خوشش اومد و دوستمم ازون. رفتم بش گفتم من هیچ مشکلی ندارم برو و لذت ببر از رابطه دوطرفه و بهترین حسی بود که داشتم بعد ازین کار فهمیدم که عشقم به جهان چقد زیاد شده و من پرست نیستم
شاید باورت نشه جلوی پدرم با رفیق پسرم (نه دوسپسرم)لخت میخوابم و هیچ اتتفاقی بینمون نیفتاده و نمیفته چون تفکرم ریشه ای فرق کرده و نگرش افراد مقابلم هم همینگونه میشه درضمن یادمون باشه سیب میوه ممنوعه نبود بلکه بشر نتونست خودش رو کنترل کنه!