از وقتی که مادر شوهرم فوت شده شوهرم همش دنبال خواهراش بود به عبارتی موس موس میکرد اینقدری که همه اختیاراتشو داده بود دست اونا
من زمانیکه مادر شوهرم فوت شد تازه ۲ روز بود که فهمیده بودم باردارم شوهرم همش میگفت اسمی که اونا میگن و بذاریم در برابر خواسته های اونا شل بود اصلا نه نمیگفت الان بعد از یه سال از تب وتاب خواهراش افتاده ولی به خواهر شوهر کوچیکه خیلی وابسته شده خیلی به حدی که ریز تا درشت مسائل زندگیمونو بهش میگه خواهر شوهرمم باسیاستتتتت🤨میدونه چیکار کنه که اونو طرف خودش بکشونه میفهمه من حساس شدم نه اینکه جلوش نشون بدما نه آخه شوهرم تا اونو میبینه بیخیال حرمت ها و زن وشوهری میشه یعنی میشه بچه خواهرش 😑 خواهرشوهرمم دیده این به من بی اعتناست هر کاری دلش بخواد میکنه
اگه مشکلی شبیه من دارید یا اطرافیانتون کسی بوده مثل من باشه مشکلش اما حل شده باشه
بگید چیکار کنم که این وابستگی دیوونه کننده از بین بره
ببخشید طولانی شد