2777
2789
عنوان

بچهاااا من یه چیزی دیدم 😭😭😭

| مشاهده متن کامل بحث + 3878 بازدید | 101 پست
نه به خدا مثل انسان بود مو بلند و سفید لباسشم سر تا پا سفید داشت نگام میکرد

بهش فکر نکن اصلا ان شاءالله که خیره عزیزم

❤از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم...باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم🌹

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

باز ساعت دوازده ب بعد شد و از این تایپیک جنیا😭😭😭😭نکنییئید

من با امیدی میام نی نی سایت ن عذاب دادن خودم😢😢😢😢😢😢😢

من خودازارم میترسماااا اما باز تا انتها دنبال میکنم این تایپیکارو

خدایا شکرت♥

عزیزم چیزی نیست شاید سایس بعد شما ک تنها نیستی.

من ی بار گرمم بود پتومو پرت کردم زمین حالت تپه مانند افتاد کنارم بعد نصف شب از خواب بیدار شدم تو تاریکی فک کردم یکی کنارم نشسته قلبم ریخت صب بیدار شدم دیدم پتوم بوده😐 

😐😐😐😐چرا اینجا تاپیک زدی برو زیر پتو قایم شو  پتو مانند حفاظ عمل میکنه  نمیتونه بیاد ...

ممکنه پاشو یهو از زیر پتو بکشه بیرون ببرتش😰🥴😂

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
برو زیر پتو از سر تا نوک انگشت 😂🤦‍♀️ کاری که من موقع ترس میکنم

وای کلاس چهارم ک بودیم یه دختره گفت اگه پاهاتون از پتو بیرون باشه جن میاد بالاسرتون ،شبش من از گرما له له میزدم بزور رفته بودم زیر پتو از ترس

وای کلاس چهارم ک بودیم یه دختره گفت اگه پاهاتون از پتو بیرون باشه جن میاد بالاسرتون ،شبش من از گرما ...

😂😂😂😂😂😂 من هنوزم همونجوریم

لطفا واسه حل شدن مشکلم حتی اگه شده یدونه صلوات بفرستین ممنون😔💔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز