از خودم شروع میکنم یبارسرسفره افطاری بودیم به مامانم میخواستم بگم پارچ تخم شربتی روبده گفتم این شربتا تخمی روبده کلا سفره رفت روهوا یبارم بادوستم داشتمتوخیابون قدم میزدیم میخواستیم ازخیابون رد شیم اونطرف یه عابربانک بودیه دختره داش پول میگرف به دوستم گفتم نگاعجب ک و ن ی داره بعدیه پسره نامحسوس پشت سرمون بودتاشنید غش غش خندید گف پشت سردخترمردم حرف نزنین ماکه دیگه کلا متواری شدیم