من تا روز آخر باداریم کلی کار میکردم بعدشم چون خوابگاه بودم دانشگاه میرفتم هر آخرهفته با یه چمدون میرفتم خونه برمیگشتم از طرفی همه کارامم میکردم کلا زبر و زرنگ شده بودم حتی با پای خودم رفتم بیمارستان درد نداشتم
عزیزم برو واسه خودت قدم بزن تا از الان سنگین نشی،،،پیاده روی برات خوبه ،،،،برو قدم بزن دوکیلو میوه هم بگیر دستت بیار !!!!
یا به شوهرت زور کن برات مرغ و گوشت رو بگیره یه روزه ،،،،،،بنظرم خودت و شوهرت مقصر هستین!!!!
وگرنه مادرشوهر که از خونه تو خبر ندارن ببینه گرسنه میخوابی یا شام و نهار درست نمیکنی یا تو خونه هیچی ندارین ،،،که بخواد به شما ضرر برسونه !!!
به شوهرت زور کن یه ساعته باهم برین خرید یا خرید کنه خودش ،،،،اکه میخوای دلگیر سی از شوهر خودت ناراحت شو ،،،،نه اونا ،،،،
مادر شوهرم از خونه ما كاملا خبر داره
١٠ بار شوهرم بهش گفته سختشه غذا درست كنه
١٠ بار خودم گفتم
قشنگ لج كرده باهام
چرا شوهرمو پر كرده شوهرم كمكم نكنه؟
نزديك خونمون هيچييي نيست
خونمون بر اتوبانه همه مغازه ها املاك و گوشيو ايناس با يه سوپر و يه نون وايي يه ابليمو فروشي
بخوام برم تره بار بايد با اژانس برم
اول با زبون خوش ب شوهرت بگو اگه جواب نداد بعد ب پدر شوهرت بگو نگو چرا میاد اونجا بگو هیچی نداریم من از گشنگی ضعف میکنم
ديشب خونه مامانم دعوت بوديم
شوهرمو فرستاده بودن قفسه هاي انباريشونو بزنه
ساعت ٨:٣٠ شد گفتم نيومد مادرشوهرم ميدونست ما دعوتيم از دو روز قبل جلوي خودمم شوهرم بهش گفت مامان بايد زود برم
حالا مادر شوهرم به من ميگه كارش خيلي مونده تموم شه تا ١٠ اينا طول ميكشه
گفتم خودش گفت ٨ مياد وسط كارم باشه
گفت نه بااابااا خيلييي مونده با خنده ميگفت
رفتم پايين ديدم مامانش وايساده داره ميگه اينارو همه رو بزن تموم شد برو
حالا شوهرم هي ميگفت خسته شدم بقيه اشرو بعذا ميزنم
اون ميگفت نهههه نههههه تموم كن بعد برو!!!!!
من به اينا چيزي دارم بگم!!!؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
