اسم یکی دیگشم یادم رفته دختره شهرزاد بود پسر عموش شادمهر
من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙
آرزو هاتو بغل کن تا خداهست زندگی هست💓 حواستان باشد !اینجا خیلی زود ، دیر می شود !جایی که همه چیز تاریخ مصرف دارد ؛حتی آدم ها ، حتی رابطه ها ...این روز ها کسی حال و حوصله ای برایِ غرور و قهرهایِ طولانی ندارد !باید مراعات کرد ، باید مراقب بود ، قبل از این که دیر شود !آدم هایِ خوبِ زندگی تان را سنجاق کنید به دایره ی اولویت و حواستان ،و روابط عاطفی و شخصی تان را لحظه ای به حالِ خود رها نکنید !به خاطرِ خودتان می گویم ...زمانه ی خوبی نیست !مبادا چشم باز کنید و ببینید ، همان کسی که تا دیروز برایتان جان می داد ؛غریبه ترین آدمِ دنیایتان شده !آدم هایِ امروز ، راحت عوض می شوند ،راحت تغییر مسیر می دهند ،و خیلی راحت ، فراموش می کنند !به آدم هایی که هنوز خوب مانده اند ؛نه بهانه ای برایِ تغییر بدهید ،نه فرصتی برایِ بد شدن !مراقبِ دلبستگی هایتان باشید ...
خارجی ملت عشق بلبل شپش پالاس قلعه حیوانات عقاید یک دلقک کوری حرمسرای ...
منم کوری رو دوست داشتم😍
ایرانی روز حسرت
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
قرار نبود روزهای بیقراری توسکا بارونی بهترین بهترین من🖤
قلم پوراصفهانیو فک کنم دوست داری
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍