امشب صورت منو ببینی و چشم هامو😢
خیر سرم خوش و خرّم شام درست کردم ،شوهرم آمد
رفتیم خانه ی پدر شوهرم ،هدفم خوشحالی شوهرم و دورهم بودن بود.
اما نمیدونی شوهرم تو چنان اخم و تخم و قیافه ای رفته بود که باز هم تیر پیکان اتهام منو نشونه رفت 😢
شام کوفت همه مون شد .زهر میخوردم راحت تر از گلوم پایین میرفت .
چرا ؟!
هیچ دلیلی به ذهنم نمیاد که چرا اینجوری کرد،مگه اینکه هدفش ...
نمیدونم مدتهاست که معشوقشو نفرین نکردم ،نمیدونم تاکی میخواد شرش تو زندگی من باشه
نمیدونم گناه از صبر و آبرو داریه سه چهار ساله ی منه ؟
شاید وقتش هست که تو طبل رسواییش بکوبم
وقتش هست آبروی بچه هام رو هم به خاطر بی آبرو کردن اون مریم از وجدان بی نصیب ، زیر پا بزارم ؟
دختر ده سالم به خاطر عاشقی باباش ،نتونه سربالا کنه ؟
چیکار کنم ؟
تو خونه اینطوری نیست ها .کم وبیش محبت داره ،اما تا یک نفر از اقوام منو میبینه سعی در تحقیر و مسخره کردنم میکنه.
خانواده خودش هم که اینجوری...😑