2777
2789
عنوان

داستان واقعی زندگی....

| مشاهده متن کامل بحث + 4188 بازدید | 153 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

فردا لایکتون میکنم حتما

قرارمون چی شد  که بی قرار قرار هم باشیم   حسین هرچی که پیش اومد    باید کنارهم باشیم    من رویه خاک وتو سوار مرکبی    من تویه قلب تو     اما تو چشم زینبی     آهسته تر برو بزار منم باهات بیام    حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام    کجا میخایی بری  حسین این دم اخری چقدر    شبیه مادری

میژارم.....

قرارمون چی شد  که بی قرار قرار هم باشیم   حسین هرچی که پیش اومد    باید کنارهم باشیم    من رویه خاک وتو سوار مرکبی    من تویه قلب تو     اما تو چشم زینبی     آهسته تر برو بزار منم باهات بیام    حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام    کجا میخایی بری  حسین این دم اخری چقدر    شبیه مادری
اسی نرو من الان دستم خالیه 

میزارم بمون

قرارمون چی شد  که بی قرار قرار هم باشیم   حسین هرچی که پیش اومد    باید کنارهم باشیم    من رویه خاک وتو سوار مرکبی    من تویه قلب تو     اما تو چشم زینبی     آهسته تر برو بزار منم باهات بیام    حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام    کجا میخایی بری  حسین این دم اخری چقدر    شبیه مادری
بذار حتی بخاطر یه نفر 

دارم میزارم بیا

قرارمون چی شد  که بی قرار قرار هم باشیم   حسین هرچی که پیش اومد    باید کنارهم باشیم    من رویه خاک وتو سوار مرکبی    من تویه قلب تو     اما تو چشم زینبی     آهسته تر برو بزار منم باهات بیام    حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام    کجا میخایی بری  حسین این دم اخری چقدر    شبیه مادری

استارتر زود بذار دیگه داریم میخونیماااا

 یارو از کلاهش خرگوش در میاره، بعد من نتونستم یه گوساله رو از قلبم دربیارم                                             خدایا صبری که دادی به دردی که دادی نمیخوره                 99/9/9 ی خبر خوب بهم میدن       خــُدایــا  حــواســت  هصــ؟صــدای  هِق  هِق  گــریــع  هام  عــز  هَمــون  گــلــویــی  مــیــاد  ڪــِ  تــو  عــز  رگــش  بــع  مــن  نــزدیــڪــتــریــ..!  

یاعلی:

یه روز پاییزی هواسرد بود وارد اتاقم شدم کسی هنوز نیومده بود دستهام سرد بود رفتم کنار شوفاژ دستهام چسبوندم به شوفاژ تااز گرمایه شوفاژکمک بگیرم واسه رفع سردی دستهام که آقای سلیمی وارد اتاق شد مثله همیشه خندان وشاد سلامی پراز انرژی کرد سعی کردم بدون اینکه رومو بهش کنم یا تغییر حالت بدم جوابشو اروم دادم ولی صدایه قدمهاش به جایه اینکه به طرف میزش بره به طرف من نزدیک ونزدیکتر شد حتی صدایه قدمهاشو دوست داشتم یه لحظه دیدم کنارم ایستاددستهاشو مثله من به شوفاڗ چسبوند وگفت هوا سرد شده فقط یه برف کم داره

دستهامو از داغی شوفاژ جدا کردم وبه سمت میزم رفتم وخودمو رویه صندلیم جا دادم وهیچ جوابی بهش ندادم اما یه نگاه سنگین رویه خودم حس میکردم برگه هایه رومیزو زیر ورو کردم ومشغول کارم شدم ولی همه حواسم بهش بوداومد نزدیک میزم وگفت امروز اقای ترابی(همکار دیگمون سه نفر بودیم تو یه اتاق)مرخصیه ومن خیلی خوشحالم بابت این قضیه

قرارمون چی شد  که بی قرار قرار هم باشیم   حسین هرچی که پیش اومد    باید کنارهم باشیم    من رویه خاک وتو سوار مرکبی    من تویه قلب تو     اما تو چشم زینبی     آهسته تر برو بزار منم باهات بیام    حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام    کجا میخایی بری  حسین این دم اخری چقدر    شبیه مادری

یاعلی:

ورفت پشت میزش نشست

واین جملش دائم تو سرم میپیچید ینی چی چرا خوشحاله منظورش چی بود اصلن چرا گفت به من میتونست نگه


یه عالمه علامت سوال توذهنم انگار نمیتونستم خوب کارهامو انجام بدم هربار که نگاش میکردم متوجه میشدم فقط بهم نگاه میکنه در زده شد وابدارچی چای  اورد رویه میز گذاشت ورفت در نیمه باز موند

بلند شد ورفت دررو بست وبه سمت میزم اومد ویه بسته شکلات کاکائو گزاشت رو میزم گفت دهنتونو شیرین کنین یه لخظه این فکر از ذهنم خطور کرد که نکنه شیرینی نامزد کنونشه سعی کردم خودمو ریلکس نشون بدم وپرسیدم شیرینیه بابت......?????

لبخندی زد وگفت بعدا میگم ورفت پشت میزش

استرس وجودمو گرفت ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم وپرسیدم نکنه دارین متاهل میشید قهقه ی بلندی زد وگفت نه ولی قصدشو دارم

قرارمون چی شد  که بی قرار قرار هم باشیم   حسین هرچی که پیش اومد    باید کنارهم باشیم    من رویه خاک وتو سوار مرکبی    من تویه قلب تو     اما تو چشم زینبی     آهسته تر برو بزار منم باهات بیام    حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام    کجا میخایی بری  حسین این دم اخری چقدر    شبیه مادری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز