خاطره خوش اولین بار که منو بغل کرد... بهترین خاطره زندگیم بود...خاطره قشنگ زمانی بود که بعد از سه سال رابطه مون بابام به خاطر اینکه جواب آزمایشات خون مون به هم نمی خورد نامزدیمون رو به هم زد با گریه اومد خونمون و جلو همه تو جمع به بابام گفت یا دخترت به من میدی یا خودمو می کشم خونم میرفته گردنتون . من نه بچه میخوام نه هیچی تعهد محضری هم میدم ولی مارال رو ازم نگیرین.. .اون روز هم من هم اون خیلی گریه کردیم ولی هنوزم که یاد قلدر بازیش توی اون روز می افتم و تلاشش برا بدست اوردنم کلی ذوق میکنم