سلام.خانوما من ۲۰ سالمه ۵ ماه هست ک عقد کردم با پسرعموم.خب من ازقبل هم خانواده عموم رو میشناختم و خواهرشوهرام دختر عموهام هستن.ولی یکیشون یه جوریه ازاولم اینجوری بوده ک وقتی تو نشون بودیم و محرم نبودیم میرف میشست پیش نامزدم و خودشو بهش میچسبوند.الانم ک عقد کردیم گاهی میبینم سرسفره میره کنار نامزدم میشینه من واقعا عصبی میشم.ب روی خودش نمیاره ک من پس کجا بشینم همشم تا میبینه من نیستم میره پیشش
سعی میکنم از وسایل یک بار مصرف استفاده نکنم ،خصوصا سفره ی یک بار مصرف که اصلا ضروری نیست .همیشه لیوان همراهم دارم .تا بتونم اب معدنی نمیخرم .فروشگاه که میرم کیسه همراهم دارم وپلاستیک نمیگیرم.تابتونم زباله تولید نمیکنم.زباله های خشک وتر رو جدا میکنم وزباله های خشک رو تحویل کانکسای شهرداری میدم .شاید بگید برای چی اینهمه به خودت سختی میدی وقتی هیچ کس رعایت نمیکنه ؟ خودمم گاهی به این فکر کردم گاهی به سختی میفتم ،راحتیم کمترمیشه اما دیگه عادت کردمو ی حس خوب از این رعایت کردنام گرفتم .همه ی این کارارو میکنم برای برادرزاده هام که وقتی بزرگ شدن اندکی از این طبیعت براشون باقی بمونه .برای بچه های خودم .برای بچه های شما که عاشقشون هستید.میخوام وقتی بزرگ شدن بگم من سهم خودمو انجام دادم وکوتاهی نکردم .
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
اخي عزيزم عيبي نداره ،مثل خواهر من ميمونه من وقتي نامزد كردم خواهرم ميگفت شوهرت و دوست ندارم چونكه داره تورو از من ميگيره اونم نسبت به داداشش همچين حسي داره حسوديش ميشه
بزن به شوخی بگو برو اونطرف دلم میخواد با شوهرم بشینم با خنده برو وسطشون بشین جداشون کن😁😁😁😁
انسان غرق شود قطعا میمیرد! چه در دریا چه در رویا چه در دروغ چه در گناه چه در خوشی چه در قدرت چه در جهل چه در انکار چه در حسد چه در بخل انسان بودن به تنهایی یک دین خاص است
خب باشن وقتی میبینه نامزدش خونشونه و میخاد بیاد بشینه سرسفره میتونه بره اونورتر بشینه جا برای منم بز ...
خوب اون طرفش بشین سخت نگیر
چند ماه پیش قبل از کرونا
خونه پسر عمه ام مهمون بودیم همه بودند عروس ها شو بچه هاشو دختر عمه ام با بچه هاش و عمه خلاصه یه بیست نفری بودیم
دختر پسر عمم تازه یکسال بود ازدواج کرده بود بعد از شام ظرفها رو جمع کرد برد آشپزخونه وقتی برگشت همه رو صندلی و مبلها نشسته بودند جا نبود که بشینه اومد نزدیک میز پذیرایی نشست رو زمین همون موقع بلافاصله شوهرش از روی کاناپه بلند شد و اونم نشست کنارش روی زمین از این کاره پسره خیلی خوشم اومد 🤗
از نظر و حرف زدنت خوشم نیاد، باهات بحث نمی کنم، ✋ ریپلایم هم بکنی نظرت رو نمیخونم 😼 چون برام مهم نیست👎