مهمونام رفتن ، فقط مامانم موند.
رضا از ۵ش رفته تهران.
کلاس های آنلاین مدرسه محمد از امروز، توی شبکه شاد برگزار میشه.
کلا هم درس هاشون زیاد شده و واقعا نمیرسم.
دیروز تربیت بدنی هم داشتن ، خیلی سخت بود.
بچه ها رو ب مامان میسپرم و با محمد میرم توی اتاق ، ولی چون بین ارسال جواب ها توسط بچه ها تا انجام تکلیف بعدی طول میکشه ، نگه داشتن محمد سخته.
همشم در حال غر زدنه ک این چیزها ب چ دردمون میخوره.
مامانمم بنده خدا گاهی نمیتونه دوقلوها رو نگه داره.
همراه با فرنی حریره بادم هم ب بچه ها میدیم.
علی بهتر میخوره.
ده روزی هست بادوم رو شروع کردم ، ولی اثرش ب شدت محسوس بوده.موهاشون پر پشت و مشکی شده .رشدش زیاد شده.
کمتر شیر میخورن.
اگر از فرنیشون بمونه ، خودم میخورم و جالبه ریزش موهامم کمتر شده.
معلم محمد پیام داد ک میتونم دو روز ببرمش برای رفع اشکال مدرسه.بصورت تکی.
مشق های محمد مثل اکثر بچه ها تمیز و یک دست و مرتب نیست.
گاهی شک میکنم ک واقعا اون بچه ها خودشون انجام دادن یا مادرهاشون کمک کردن.
من نمیرسم ک از صفر تا صد کنارش بشینم.
گاهی براش توضیح میدم و ویس ها رو خودش میذاره.حتی فرصت پاک کردن ندارم.
مشق هاش رو هم همینطور. سرمشق میدم و میرم سراغ دوقلو ها.میام میبینم دو خط رو فشرده نوشته .وقتی بهش میگم خط سوم چی؟ میگه زیادی های دو خط اول بجای خط سومه!
اکثرا هم نصفه ی دفتر مشقش رو نقاشی میکشه.
توی ویس هاش برخلاف بقیه ، یا آهنگ هست یا شعر یا شوخی.
مثلا یک بار مدیرشون توی گروه براشون پیام گذاشت و تشویقشون کرد.
برای مدیر ویس گذاشته ک مادرجون منم مدیر بوده ، الانم پیشمه داره کمکم میکنه.
و موارد مشابه .
توی جواب دادن و درک مطلب و ... مشکلی نداره.
اما رنگ آمیزی و نوشتن سرمشق هاش اصلا خوب نیست .
قرار بود امروز بره اما چون رضا نبود انداختم فردا.
اما رضا همچنان نیومده.
تهران ک بوده ، با کیت نمونه گیری ، نمونه خون داده و کرونا مثبت شده .البته کیت ها ۸۵ درصد خطا داره.
موند تا آزمایش کرونا بده تا اگر مثبت واقعی بود خودش رو قرنطینه کنه و نیاد.
البته خدا رو شکر آخر شب بهش پیام دادن ک منفیه.
ولی خوب دیگه ب گرفتن پرواز نرسیده و چون مامانم پیشمونه خیالش راحته و نیومده.
علی رو خوابوندم و با آریو و محمد رفتم توی اتاق خواب خودمون تا زودتر بخوابونمشون.
از ده و نیم تا یک ربع ب ۱۲ داشتم تلاش میکردم بخوابه.
۳ بار برای آب خوردن رفته بیرون.دو بار رفتم و بچه ها رو جا ب جا کردم.
۴ تا قصه براش گفتم.
آخر هم با دعوا خوابیده.
و اصرار ک نمیخوام برم مدرسه.
امروز فهمیدمک گویا معلمشون هم بارداره و متاسفانه احتمالا امکان استفاده از کلاس خصوصی باهاش نیست .
فردا تولدمه.
ولی انقدر داغون و خستم ک انگار نه انگار.
۳ روز بعدش هم تولد محمد هست .
اما براش هیچ تدارکی ندیدم.
هدیه ای رو ک میخواستم سفارش بدم رو هم احتمالا بدستم نرسه تا اون موقع.
همه چی قر و قاطی شده.
شب ها از خستگی وقت نمیکنم چیزی بنویسم و با بچه ها خوابم میبره.
گوشیم اکثرا شارژ نداره و ب شارژر وصله.
محمد کیف بزرگ تداره.
کتاب هاش رو گذاشتم توی پوشه بزرگ ، لباس هاشو آماده کردم برای فردا.ولی هنوز دقیق نمیدونم آدرس مدرسه رو چجوری باید توی اسنپ بزنم ، نمیدونم محمد با مامانم بره یا خودم ببرمش؟
گیج گیجم.
گاهی ب سرم میزنه بخاطر ۴ روز ، محمد رو نفرستم امسال مدرسه.
ولی چه تضمینی هست سال بعد هم همین نباشه!