زندگی مون خوب بود ، مثل همه قهر و آشتی داشتیم اما همدیگه رو دوست داشتیم.
چند ماه هم هست که میخوایم بچه دار بشیم اما خب خدا نخواست.
حالا ۱۰ روز پیش شوهرم نشست پیش روم گفت راستش با یه زنی ارتباط برقرار کرده اما منو با دنیا عوض نمی کنه و پشیمونه.
من انقدر دوسش داشتم که تا ۲ روز حالم خیلی بد شد اما خیلی سریع دلم براش تنگ شد و برگشتم پیش اش.
حالا اومده میگه حرف دلم رو میخوام بزنم ، میگه دل اش پیش زنه گیر کرده و میخواد یه مدت باهاش ازدواج کنه تا دل اش کنده بشه چون حاضر نیست منو به دنیا بده.
کمکم کنید مشاوره نمیخوام چون میدونم راه حلی وجود نداره ، فقط یکمی دلداریم بدین آروم شم